استرس؛ خطرناكترين اعتياد عصر جديد
دوستان عزيز سلام
فهرست مطالب
Toggleدر اين مطلب قصد دارم يكي از مهمترين مهارتهاي مربوط به رشد و توسعه فردي است. موضوعي كه بسياري از مردم نسبت به آن آگاهي ندارند و به همين دليل از نظر ذهني و حتي جسمي دچار آسيبهاي مختلف مي شوند. مفهومي كه با درك آن و تمرين مداوم در جهت استفاده دائمي از آن، مي توانيم زندگي زيباتري را تجربه كنيم.
مي خواهم موضوع را با يك سوال شروع كنم. آسيب
فرض كنيد خداي نكرده انگشت دست شما به خاطر بريدگي با جسمِ تيز، دچار خونريزي خفيفي شده باشد. اولين اقدامي كه شما انجام مي دهيد چيست؟ احتمالاً يا به يك مركز درماني مراجعه مي كنيد يا خودتان زخم را شست وشو داده و ضد عفوني مي كنيد و كارهاي لازم را انجام مي دهيد تا خونريزي متوقف شود.
يا اينكه فرض كنيد به كوه نوردي رفتيد و ناگهان تعادل خود را از دست مي دهيد. در اين لحظه شما قاعدتاً هر كاري مي كنيد كه سقوط نكنيد. حتي اگر نزديك ترين چيز به شما، يك بوته خار باشد با دستهايتان آن بوته خار را محكم نگه مي داريد تا جان خود را نجات دهيد.
چرا اين كار را انجام مي دهيد؟؟!! طبيعتاً چون مي دانيد كه زخم و جراحت ناشي از تيغ هاي بوته خار، خيلي قابل تحمل تر از خطر سقوط و پيامدهاي ناشي از آن است.
به طور واضح منظورم از بيان اين دو مثال اين است كه در بيشتر موقعيت هاي استرس زا و خطر آفرين، ما آدمها معمولاً بلافاصله سعي مي كنيم از خودمان محافظت كنيم و اين واكنش كاملاً طبيعي، درست و معقول است. اما با اين وجود، موارد بسيار زيادي هم وجود داردكه ما انسانها، با نيت ظاهراً خوب و خير خواهانه، به خودمان آسيب مي زنيم و اين كار را بارها و بارها در طول مدت عمرمان انجام مي دهيم. در ادامه اين مطلب من سعي كردم با بهره گرفتن از كتاب ارزشمند ماوراء طبيعي شدن دكتر جو ديسپنزا، اين موضوع را بيشتر توضيح بدهم.
احساس چيست و چگونه چطور در بدن ما ايجاد مي شود ؟
براي درك بهتر موضوع نياز هست تا كمي بيشتر با سيستم عملكرد مغز و ذهنمان آشنا شويم.
« احساسات؛ پیامد یا بازخورد شیمیایی تجربیات گذشته هستند. وقتی حواس ما، اطلاعات ورودی محیط را ثبت مي كند، دسته هایی از نورونها در مغز به صورت شبکه در می آیند. وقتی آنها به صورت الگو در آمدند، مغز ماده ای شیمیایی ایجاد مي كند که در تمام بدن پخش مي شود. این ماده شیمیایی احساس نام دارد.
رویدادها وقتی بهتر به یاد آورده مي شوند که بتوانیم احساسشان را به یاد بیاوریم. هرچه بهره احساسی رویدادی – خوب یا بد – بیشتر باشد، تغییری که در وضعیت شیمیایی درونی ما ایجاد مي كند، بیشتر خواهد بود. وقتی ما در درون خود متوجه تغییر قابل توجهی میشویم، مغزمان به آن چیز یا کس بیرونی که سبب این تغییر شده است، توجه مي كند و از این تجربه بیرونی عکس می گیرد. این تعریف خاطره است.»
قبلاً در مقاله اي با عنوان آشنايي با مغز به اين موضوع اشاره كردم كه مي توان مغز را از نظر مراحل تكاملي به چهار قسمت تقسيم كرد. به عبارت ساده تر، مغز ما در موقع تصميم گيري درباره نوع واكنش به محركهاي دريافتي، چهار سوئيچ دارد كه شامل مغز خزنده، مغز احساسي، مغز منطقي و مغز شهودي مي شود. اگر ما اين كليدها را كنترل نكنيم، در بسياري از موقعيتهايي كه استرس زا و خطرناك به نظر مي رسند مغز خزنده ما كنترل را به دست گرفته و به صورت خودكار به سيگنالهاي دريافتي از محيط (بيروني يا دروني) واكنش نشان مي دهد.
زيستن در حالت بقا؛ هورمونهاي استرس چطور كنترل را در دست مي گيرند؟
وقتي ما متوجه مي شويم كه موقعيتي استرس زا ما را تهديد مي كند طوري كه احساس كنيم نمي توانيم نتيجه را كنترل يا پيش بيني كنيم، سيستم عصبي ابتدايي ما تحت عنوان سيستم عصبي سمپاتيك فعال مي شود و بدن حجم بالايي از انرژي را در واكنش به عامل استرس زا آزاد مي كند. به عبارت ديگر بدن به طور خودكار از منابع استفاده مي كنه تا با خطر فعلي مواجه شود. در اين حالت:
- مردمك ها گشاد مي شوند تا بهتر ببينيم.
- ضربان قلب و نرخ تنفس بالا مي رود تا بتوانيم بجنگيم، مخفي شده يا فرار كنيم. جريان خون از اندام هاي داخلي دور شده و به سمت اندامهاي محيطي حركت مي كند تا بتوانيم در صورت امكان سريع تر فرار كنيم.
- گردش خون از سمت پيشاني و منطقي مغز كه محل تفكر منطقي هست دور شده و به سمت عقب مغز{مغز خزنده} منقل مي شود تا بتوانيم به غريزه و واكنش سريع متكي باشيم.
- در اثر هجوم آدرنالين و كورتيزول به سمت عضلات، سيستم ايمني ابتدا فعال تر شده و سپس با افت فعاليت مواجه مي شود و به اين ترتيب انرژي زيادي فراهم مي شود تا فرد بتواند فرار كرده يا در مقابل عامل استرس زا از خودش محافظت كند.
وقتي كه فكر كردن، به مشكل تبديل مي شود! (مشكلِ فكر كردن به مشكلات)
«ما انسانها به لطف مغزهای بزرگی که داریم می توانیم راجع به مشکلات فکر کنیم، رویدادهای گذشته را مجدداً زندگی کنیم و یا بدترین حالتها را برای رویدادهای آینده پیش بینی کرده و از این طریق فقط با فکر کردن، آبشاری از مواد شیمیایی استرس زا را در بدن خود ایجاد کنیم. کافی است به یک رویداد آشنای گذشته زیاد فکر کنیم و یا تلاش کنیم آینده غیر قابل پیش بینی را کنترل کنیم؛ آنگاه است که بدن و ذهنمان از حالت فیزیولوژیک عادی خود خارج مي شود.
وقتی سیستمِ عصبیِ «ستیز و گریز» بخاطر استرس مزمن روشن مي شود و روشن می ماند، بدن از تمام ذخایر انرژی خود برای پرداختن به تهدید مداومی که به نظرش در محیط بیرون قرار دارد، استفاده مي كند. بنابراین بدن دیگر در محیط درونی خود انرژی کافی برای رشد و ترمیم ندارد و لذا سیستم ایمنی به خطر می افتد.»
وقتي كه ما به هر چيزي كه به عنوان تهديد قلمداد شود واكنش نشان مي دهيم خواه اين تهديد واقعي باشد يا تخيلي، بدن ما با آزاد سازي هورمون استرس مقدار زيادي انرژي در واكنش به اين تهديد به گردش در مي آورد. در اين حالت بدن از حال تعادل خارج مي شود كه تعريف دقيق استرس است.
در گذشته هاي دور، اين واكنش عكس العملي طبيعي و سالم به شمار مي رفت. زيرا اين معجون شيميايي متشكل از آدرنالين، كورتيزول، و هورمون هاي مشابه زماني آزاد مي شد كه انسان با خطري در دنياي بيرون مواجه بود مانند حمله يك حيوان درنده و اين واكنش چيز خوبي بود چون باعث زنده ماندن انسان ها مي شد. در ادامه و زماني كه خطر رفع مي شد سطح تمام هورمونها به توازن اوليه خود برمي گشت.
استرس و زندگي در دوران مدرن
اتفاقي كه افتاده اين است كه در دوراني كه ما زندگي مي كنيم ديگر خبري از حمله خرس و شير و پلنگ نيست. اما يك تماس تلفني، يك مشاجره كوچك در محيط خانواده يا كار، گير كردن در ترافيك، گوش دادن به اخبار و …. كافي هستند تا در ما واكنش احساسي قدرتمندي مانند خشم، ناراحتي، ترس، دلهره، اندوه، احساس گناه، رنج يا شرم ايجاد شود و ما سيستم ابتدايي جنگ و گريز را فعال كنيم. به عبارت ديگر در اين موقعيت ها ذهن و بدنمان طوري واكنش نشان مي دهد كه انگار شكارچي ما را دنبال كرده است.
نكته مهم اينجاست كه اين وضعيت شيميايي به صورت خودكار روشن مي ماند. چون عامل تهديد خارجي هرگز رفع نمي شود. ما به طور مداوم در حالت برانگيخته باقي مي مانيم. به اين دليل كه عوامل استرس زا هميشه در كنار ما هستند و به طور مداوم در تعامل باآنها هستيم. مثلاً اگر با همكار، همسر، همسايه، فرزند، مشتري، راننده ماشين كناري، يا رئيس شركتمان مشكل داشته باشيم دائم باآنها برخورد داريم و بنابراين به طور مداوم استرس را تجربه مي كنيم. وقتي به اخبار توجه مي كنيم و اخبار منفي و نگران كننده را به طور دائم و مكرر مي شنويم، واكنش استرس را به طور مداوم نشان مي دهيم.
ترشح مداوم هرمون هاي كورتيزول و آدرنالين باعث مي شود تا بدن ما به طور مدام در حالت هشياري باقي بماند و به حالت توازن برنگردد. تداوم چنين وضعيتي باعث به هم خوردن عملكرد انطباقي استرس مي شود. بنابراین در اين حالت، بدن دیگر در محیط درونی خود انرژی کافی برای رشد و ترمیم ندارد و لذا سیستم ایمنی به خطر می افتد و در طولاني مدت به احتمال زياد باعث بيماري مي شود.
از طرف ديگر، هجوم آدرنالین و سایر هورمونهای استرس سبب تحریک مغز و بدن می شود و انبوهی از انرژی را فراهم مي كند. به مرور زمان انسانها به این مواد شیمیایی معتاد مي شوند و سپس از افراد و شرایط زندگی خود برای تسکین اعتیاد به این احساس استفاده می کنند تا بتوانند آن حالت احساسی بالا را دوباره تجربه کنند و لذا بدون اینکه خود بدانند به زندگی ای که از آن متنفر هستند، اعتیاد پیدا مي كنند. علم به ما می گوید: که استرس هاي مزمن و طولانی مدت می تواند دکمه های ژنتیکی بیماری را فشار دهد. لذا اگر بتوان گفت که افراد با فکر کردن به مشکلات و گذشته خود واکنش استرس را فعال مي كنند، می توان گفت که اين افكار سبب بیماری آنها مي شود. از سوي ديگر چون هورمونهای استرس خیلی قدرتمند هستند، افراد به افکار خود (که حالشان را بد می كند)معتاد مي شوند.
چگونه گذشته شما آینده تان مي شود
بگذارید نگاه دقیقتری به این مسئله بیندازیم که وقتی شما به چیزی فکر می کنید یا احساسی را حس مي كنيد، چه اتفاق بیوشیمیایی ای در بدنتان رخ مي دهد. وقتی شما به چیزی فکر مي كنيد یا خاطره ای یادتان می آید، واکنشی بیوشیمیایی در مغزتان آغاز می شود که باعث آزاد شدن سیگنالهای شیمیایی خاصی از مغز می گردد. اینگونه است که افکار غیر مادی، ماده مي شوند و به پیکهای شیمیایی تبدیل مي شوند. این سیگنالهای شیمیایی باعث مي شوند بدنتان دقیقاً همان احساسی را حس کند که دارید به آن فکر مي كنيد. وقتی متوجه می شوید که احساس خاصی در شما ایجاد شده است، افکار بیشتری ایجاد مي كنيد که با احساس کنونی تان برابر هستند؛ و لذا مواد شیمیایی بیشتری از مغز آزاد مي شود تا فکرتان را به احساس تبدیل کند.
برای مثال اگر فکر ترسناکی به ذهنتان خطور کند، ترس را احساس خواهید کرد. وقتی احساس ترس کردید، این احساس شما را تحت تأثیر گذاشته و باعث می شود افکار ترسناک بیشتری به ذهنتان بیاید و این افکار نیز به نوبه خود مواد شیمیایی بیشتری در مغز و بدن آزاد مي كند که باعث مي شوند ترس شما بیشتر و بیشتر شود. وقتی به خود می آیید می بینید در حلقه باطلی گیر افتاده اید؛ فکرتان احساس می آفریند و احساستان فکر ایجاد میکند. اگر افکار، واژگان مغز و احساسات، واژگان بدن باشند و چرخه فکر و احساس به حالت وجودی تبدیل شود، آنگاه کل حالت وجودی شما در گذشته قرار دارد. شما با تكرار مداوم چرخه احساس و افكار در هر روز، آينده خود را بر اساس افكار، احساسات و تجربيات تكراري گذشته مي سازيد.
پس تا اينجا متوجه شديم كه ما طبق عادت به محركهاي استرس آفرين محيط اطرافمان طوري واكنش نشان مي دهيم كه باعث ترشح بيش از حد و يا مداوم هورمونهاي استرس در بدن مي شود. در طول زمان بدن ما به ترشح اين هورمونها اعتياد پيدا مي كند و ما وقتي به خودمان دقت مي كنيم متوجه مي شويم كه مدام درگير تجربه احساساتي مثل استرس، تنش، ناراحتي و …. هستيم. حتي زماني كه هيچ عامل و خطر بيروني ما را تهديد نمي كند، ما همچنان در ذهن خود با مرور اتفاقات گذشته يا بررسي خطرات آينده و تلاش براي كنترل آنها، مدام باعث ترشح اين هورمونها شده و با كاهش سطح ايمني بدن، به خودمان آسيب مي زنيم.
چرا خودزني احساسي مي كنيم؟
در اينجا مي رسيم به سوالي كه در ابتدا مطرح كرديم. اينكه وقتي ما با خطري جسمي مواجه هستيم مثلاً دستمان زخم مي شود فوراً در جهت برطرف كردن آن اقدام مي كنيم. چرا وقتي ذهن ما درگير احساسات منفي مي شود، به خودمان كمك نمي كنيم و براي بهتر شدن حالمان اقدام درستي انجام نمي دهيم. چرا به افكار منفي و تصاوير ناراحت كننده مربوط به رويدادهايي كه تجربه كرديم يا اتفاقاتي كه از وقوع آنها نگرانيم و مي ترسيم، اجازه مي دهيم بارها بارها در ذهنمان مرور شوند؟
در اينجا بايد به دو نكته خيلي مهم توجه داشته باشيم.
- اول اينكه مغز ما تفاوت بين رويدادهاي واقعي يا تخيلي را متوجه نمي شود. همان واكنش هايي كه هنگام تجربه يك رويداد واقعي (مثل مشاجره با يك نفر) در مغز ما ايجاد مي شود، در زمان فكر كردن دوباره به آن موضوع هم ايجاد مي شود و تكرار اين چرخه باعث ايجاد مسير عصبي در مغز، ترشح هورمون هاي استرس و در ادامه از دست دادن انرژي و تضعيف سيستم ايمني بدن مي شود.
- دوم اينكه در طول زمان ذهن و بدن ما عادت به ترشح هورمون ها مي كنند و ما در شرايطي قرار مي گيريم كه ناخودآگاه مدام به مرور اتفاقات منفي گذشته مي كنيم و يا نگراني هاي مداوم و تكراري نسبت به آينده نامعلوم داريم. در اين حالت چون سيستم بقا در ما فعال شده و قصد كنترل همه چيز را داريم شروع مي كنيم به واكنش دادن دائمي به اتفاقات پيراموني و در نهايت بدن ما نسبت به اين وضعيت شرطي شده و همانطور كه اشاره شد به ترشح اين هورمونها معتاد مي شود.
- ما در طول سالها شرطي شديم كه به اين شيوه اشتباه با مسايلي كه در زندگي مان ايجاد مي شود برخورد كنيم. ما به راحتي خشمگين مي شويم. به راحتي در مورد رفتار ديگران قضاوت منفي مي كنيم. به راحتي تحت تاثير اخبار و اتفاقات منفي محيط بيروني قرار مي گيريم. احساس مي كنيم كه در اين دنيا تنها هستيم و بايد همه چيز را كنترل كنيم. ما به خيال محافظت از خودمان دائماً نگران و مراقب نشانه هاي منفي هستيم تا بتوانيم به موقع واكنش مناسب نشان دهيم. ما مدام در ذهنمان اتفاقات و رويدادهاي تلخ و ناراحت كننده گذشته را مرور كرده و يا نگران آينده اي هستيم كه با توجه كردن به اخبار در ذهنمان شكل گرفته است. بسياري از ما به طور كلي احساس مي كنيم كه در جهاني سرشار از عدم اطمينان و ناامني زندگي مي كنيم.
براي رهايي از اين چرخه اعتياد بايد چه كنيم؟
حالا برمي گرديم به پاسخ اين سوال چطور از اعتيادمان به هورمون هاي استرس زا و احساسات منفي جلوگيري كنيم.
نكته اولي كه لازم است آن را به خوبي درك كنيم اين است كه وقتي كه ما به خاطر موضوعي دچار احساسات منفي مانند خشم، ناراحتي، اندوه و … مي شويم، بدن ما شروع به ترشح هورمون هاي استرس مي كند. فعاليت بدن ما در ترشح هورمون ها و ايجاد واكنش جنگ و گريز، هيچ ارتباطي به اين ندارد كه چه اتفاقي افتاده و ما به خاطر چه موضوعي ناراحت يا نگران هستيم و اينكه آيا حق با ما هست يا نه. دوباره اين نكته مهم را تكرار مي كنم: فعاليت بدن ما در ترشح هورمون ها و ايجاد واكنش جنگ و گريز هيچ ارتباطي به اين ندارد كه ما به خاطر چه موضوعي ناراحت هستيم و اينكه آيا حق با ما هست يا نه. اين هورمون ها ترشح مي شوند و نتيجه آن مي شود بروز احساساتي مانند خشم، ناراحتي، ترس و زماني كه به اين اتفاقات فكر مي كنيم اين چرخه دوباره و دوباره تكرار مي شود.
اولين قرباني تداوم چنين احساساتي خودِ ما هستيم. زيرا ناراحتي و خشم ما بابت يك موضوع، هيچ تاثيري در برطرف كردن عامل ايجاد كننده احساسات منفي ندارد. افكار منفي و ناراحت كننده فقط به سلامتي ما آسيب مي رسانند.
شما كه الان در حال مطالعه اين مطلب هستيد اين شانس بزرگ را داشتيد كه با يكي ديگر از مهمترين اصول زيربنايي سلامت روان آشنا شويد.
بسياري از افراد به دليل ناآگاه بودن از مكانيزم عملكرد مغز و ذهن در خصوص مواجه شدن با رويدادهاي منفي و ناتواني در كنترل ذهن، درگير اين اعتياد به استرس مي شوند و به خود آسيب مي زنند. در ادامه به گامها و اقداماتي اشاره مي كنم كه با كمك آنها مي توانيم از اين چرخه منفي رها شويم. به طور كوتاه مي شود گفت در واقع همه تلاشها و راهكارها قصد دارند تا ياد بگيريم به جاي واكنش نشان دادن به اتفاقات و محركهاي بيروني و دروني، ابتدا فكر كرده و بعد پاسخ مناسب بدهيم.
- اولين قدم براي رهايي از معضل شرطي شدن به واكنش به محركهاي بيروني، خودآگاهي نسبت به افكار و احساساتي است كه تجربه مي كنيم. اينكه خودمان را با اين افكار و احساسات يكي ندانيم. يعني به جاي اينكه ناراحتي و عصباني شدن را به عنوان هويت خود بپذيريم، بگوييم من در حال تجربه احساس خشم، ناراحتي، عصبانيت، نگراني و … هستم. به قول معروف، ما مثل آسماني هستيم كه احساسات مختلف مانند ابر در پهناي آن ظاهر مي شوند و بعد از مدتي آن را ترك مي كنند. بيشتر مردم فكر مي كنند كه خودشان ابرهاي آسمان هستند و فراموش مي كنند كه آنها ناظر اين افكار و احساسات هستند نه خود اين احساسات و با تغيير كانون توجه شان، قادر به انتخاب و كنترل احساسات خود هستند.
- قدم دوم درك اين نكته بسيار مهم است كه ضمير ناخودآگاه و بدن ما، شبيه يك سيستم نابينا و كور است كه فقط زبان احساسات را مي فهمد و اصلاً متوجه اين نيست كه ما در محيط بيروني در حال تجربه چه رويدادهايي هستيم. اين سيستم فقط به احساسات ما توجه مي كند و متناسب با دريافت اين احساسات واكنش نشان مي دهد.
پس يادمان باشد زماني كه كسي باعث رنجش ما مي شود و ما به خودمان حق مي دهيم كه عصباني و ناراحت باشيم، ضمير ناخودآگاه و سيستم دروني ما اصلاً به اين موضوع توجه ندارد كه چون حق به جانب ما است، پس هورومون هاي استرس را ترشح نكند. بلكه به اين دليل كه اين سيستم فقط احساسات ما را دريافت مي كند و نسبت به آن عكس العمل نشان مي دهد، واكنشي در راستاي احساسات غالب آن لحظه ما نشان مي دهد. البته بايد به اين نكته هم اشاره كرد كه همين ضمير ناخودآگاه، احساسات دريافتي ما را از طريق ميدان انرژي با شعور برتر به اشتراك مي گذارد و اتفاقات و رويدادهاي آتي را بر اساس آن تنظيم مي كند. (البته توضيح چگونگي عملكرد ضمير ناخودآگاه نياز به يك مقاله جداگانه دارد كه سعي مي كنم در فرصتي مناسب و به طور كامل به اين موضوع اشاره كنم.)
نكته طلايي: مهمترين چيزي كه در هنگام مواجه شدن با رويدادهاي به ظاهر ناخوشايند در اختيار و كنترل ما هست اين است كه ما مي توانيم با تمرين، ذهن و احساساتمان را كنترل كنيم. يعني اگر كسي از ما انتقاد كرد يا حرف نامربوطي زد مي توانيم عصباني نشويم. اگر عجله داريم و در ترافيك گير كرديم حتماً نبايد از كوره در برويم و به زمين و زمان بد بگوييم. اگر اشتباه كرديم حتماً نبايد خودمان را سرزنش كنيم. در همه اين موارد ما مي توانيم به جاي واكنش هاي شرطي ستيز و گريز و ترشح هورمون هاي استرس، انتخاب كنيم كه احساس متفاوتي داشته باشيم. ما به وسيله افزايش آگاهي و تقويت مهارت كنترل ذهن و تغيير كانون توجه مان، مي توانيم كم كم از چرخه تكراري افكار و احساسات منفي خارج شويم و زندگي آرام و شادتري را تجربه كنيم.
در قسمت پاياني اين مطلب به راهكارهاي عملي اشاره مي كنم كه كمك مي كند كنترل بيشتري به افكار، احساسات و واكنش هاي خود داشته باشيم.
- در مواجه شدن با موقعيت هاي ناخوشايند به جاي اينكه به حرفهاي منتقد دروني خود گوش كنيم سعي كنيم با موضوع به عنوان يك مسئله نگاه كنيم.يعني به جاي اينكه دنبال مقصر بگرديم، با پذيرش شرايط موجود به دنبال راه حل مسئله باشيم.
- وقتي از كسي ناراحت، عصباني يا دلخور هستيم، خودمان را جاي افراد ديگري كه درگير اين موضوع هستند قرار دهيم يعني از زاويه ديد آنها هم به موضوع نگاه كنيم.
- اگر با موقعيت ناخوشايندي مواجه شديم به اين فكر كنيم كه چه درسي مي توانيم از آن بگيريم.
- در مواجه شدن با رويدادهاي ناخوشايند و استرس زا بايد اين حقيقت را مدام به خودمان يادآوري كنيم كه تمامي تصميماتي كه ناشي از افكار و احساسات منفي هستند باعث مي شوند كه از مسير درست تصميم گيري و حل مسئله دور شده و شرايط بدتري را تجربه كنيم.
- وقتي درگيراحساسات منفي هستيم يادمان باشد اصلاً اهميتي ندارد كه حق داريم ناراحت باشيم. بايد به خودمان يادآوري كنيم كه باقي ماندن در اين شرايط احساسي منفي، هيچ كمكي به حل مسئله نكرده و فقط به سلامتي ما آسيب مي زند.
- يادمان باشد كه خودمان را با افكاري مثل ناراحتي، عصبانيت، خشم، نگراني و … كه تجربه مي كنيم يكي ندانيم. ما مثل صفحه نمايشي هستيم كه در آن فيلمهاي مختلفي نشان داده مي شود صفحه نمايش هميشه يكسان باقي مي ماند ولي تصاوير دائم تغيير مي كنند. ما ناظر بر افكارمان هستيم و اين قدرت را داريم كه با كنترل كانون توجه مان در هر لحظه ذهنمان را كنترل كنيم و واكشنهاي درستي نسبت به اتفاقات پيراموني داشته باشيم.
- بايد ياد بگيريم جهاني كه در آن زندگي مي كنيم هوشمند است و به افكار و احساسات غالب ما واكنش نشان مي دهد. هر چقدر بتوانيم مدت زمان بيشتري را با احساسات خوب سپري كنيم در ادامه شاهد اتفاقات خوب خواهيم بود. حتي در زماني كه شرايط ظاهري ناخوشايند است اگر بتوانيم افكار و احساستمان و كانون توجه مان را كنترل كنيم نتيجه نهايي طوري رقم مي خورد كه قطعاً به منفعت ما خواهد بود. مطالعه كتاب بخواهيد تا به شما داده شود.
- يكي از بهترين تکنیکهای آرام سازي فوري و رفع احساسات منفي و استرس زا استفاده از تكنيك فوق العاده قدرتمند EFT است كه به شدت اثر گذار و مفيد است.
- يكي ديگر از تكنيكهاي موثر در اين زمينه، استفاده از زبان بدن است. ما مي توانيم در موقعيتهايي كه دچار تجربه احساسات منفي مثل استرس، احساس كم ارزش بودن، خجالت و …. مي شويم با تغيير ژست خود و ايجاد حالتِ زبان بدن قدرتمندانه، بلافاصله تغييرات احساسي مثبتي در خودمان ايجاد كنيم. مطالعه مطلب چگونه زبان بدن هويت شما را شكل مي دهد.
- در نهايت بايد بدانيم كه تغيير افكار و احساسات و در نهايت تغيير باورها، فرايندي تدريجي است كه نياز به زمان و مداومت دارد. همانطور كه افكار نامطلوب و احساسات منفي ما در طول زمان شكل گرفته اند، تغيير و اصلاح آنها هم نيازمند زمان است. با درك اين موضوع بهتر مي توانيم در اين مسير ثابت قدم باشيم.
با سپاس از همراهي شما دوستان عزيز. اميدوارم مطالعه اين مطلب براي شما مفيد واقع شده باشد. خوشحال مي شوم كه نظرات ارزشمند خود را در جهت بهبود مطالب ارائه شده در اين جا به اشتراك ميان بگذاريد.
همچنین اگر تمایل دارید تا در این زمینه به طور حرفه ای مطالعه و تمرین داشته باشید توصیه می کنم حتماً از محصول آموزشی طرز فکر استفاده کنید