خلاصه کتاب برتری خفیف- قسمت چهارم( مهارت یافتن در برتری خفیف)
دوستان و همراهان عزيز سلام. اميدوارم حالتون عالي باشه. رسيديم به چهارمين قسمت از خلاصه كتاب بسيار مفيد و ارزشمند برتري خفيف نوشته آقاي جف اولسون.
فهرست مطالب
Toggleاميدوارم قسمتهاي قبلي رو مطالعه و از راهنمايي هاي اين كتاب استفاده كرده باشيد. بريم به سراغ قسمت چهارم
مهارت يافتن در برتري خفيف
مهارت یافتن در برتري خفيف، يك مكان رفيع و بلند مرتبه نيست كه فقط تعدادي افراد نخبه در آن ساكن باشند. بلكه يك حالت ذهني است كه در همان آغاز مسير وجود دارد. زماني كه شما پا در مسير مي گذاريد يعني در مسير استادي در برتري خفيف قدم برداشته ايد.
اين عرصه نياز به تواناييهاي استثنايي ذاتي ندارد. حتي لازم نيست كه اين مسير را حتماً زودتر از ديگران شروع كرده باشيد. سفر برتري خفيف در اختيار همه افرادي است كه مي خواهند در مسير موفقيت حركت كنند. همه آن چيزي كه نياز داريد در اين سفر، برداشتن اولين گام است.
زماني كه يك كودك مي خواهد راه رفتن را ياد بگيرد در ابتداي كار بارها به زمين مي خورد. اما با اين حال هيچ وقت يك كودك به خود نمي گويد كه من اصلا به درد راه رفتن نمي خورم و بايد بقيه عمرم را سينه خيز بروم. در فرايند يادگيري راه رفتن، مسلماً بيشتر از آنكه موفق شده باشيد شكست خورده ايد و اين موضوع اصلاً مهم نبوده است. زيرا شما در مسير مهارت يافتن و استادي بوديد. آيا در زندگي تان موقعيتي وجود دارد كه براي رسيدن به آن تسليم شده باشيد؟
رها كردن آن تمايلات كودكانه، تلاش مجدد و چند باره و همچنين باور و قبول اين ايده كه اين روش هرگز براي من كارساز نيست بسيار خطرناك است. زيرا اولين باري كه دست از كاري مي كشيد و تسليم مي شويد دردناك است. بار دوم هنوز هم دردناك است اما حالا حس آشنايي به آن داريد و در آن آشنايي كمي راحتي و آسودگي نهفته است. اين آرامش شبيه مرگ خاموش با مونوكسيد كربن است.
حرکت به سوی اهداف و حل مشکلات
در فصل قبل نگاهي صادقانه به زندگيتان انداختيد و خودتان را در هفت حوزه زندگي ارزيابي كرده ايد. در واقع تصويري از وضعيت فعلي زندگي تان ترسيم كرديد. نقطه الف وضعيت فعلي زندگي شماست. جايي كه مي توانيد در آينده به آن برسيد نقطه «ب» است. بين اين دو نقطه يك فاصله خواستن و يك كشش طبيعي وجود دارد. درست مانند نگه داشتن يك آهنربا در نزديكي يك قطعه آهني. خواستن دقيقاً مانند آهنربا مغناطيسي است. شما به طور محسوس درك مي كنيد كه روياهايتان (ب) در حال كشيدن وضعيت فعلي شما (الف) هستند. آیا هيچ گونه هدفي براى سلامتى یا تناسب اندام دارید؟اهداف شغلى و حرفه اي چطور؟اهدافي براى فرزندانتان چطور؟ رویاى زندگى در جایى دیگر یا انجام دادن كارهايي دیگر چطور؟
هریک از این تصورات ذهنى شما درباره اينكه اوضاع چگونه مي تواند باشد ولیکن در این لحظه آنگونه نیست، فاصله اي را با واقعیت فعلى شما به وجود مي آورد. بیشتر مردم وقتى با مشکلات و مسائلى مواجه مي شوند كه بزرگ تر یا متفاوت با چيزهايي است كه تاکنون با آنها سروکار داشته اند فوراً احساس شکست مي كنند و از تلاش کردن دست مي كشند.
بسیارى از مردم اين گونه اند كه مشکلات بزرگ تر یا متفاوت را بد و منفى مي بينند و زندگي هايشان با منفي گرايي آلوده مي كنند. چیزى كه آنها درك نمي كنند اين فلسفه است كه: اندازه مشکلات اندازه شخص را تعیین مي كند. شما مي توانيد با توجه به اندازه مشکلاتى كه یک نفر را افسرده و غمگین مي كند محدوديت هاي زندگى او را تخمین بزنید. همچنين مي توانيد با توجه به اندازه مشکلاتى كه یک شخص حل مي كند میزان موثر بودن زندگى او را اندازه گيري کنید. هرچه بتوانيد مشکلات بزرگ ترى را حل کنید، دستمزد بیشترى به شما پرداخت مي شود؛ زیرا اندازه درآمد شما با اندازه مشکلاتى كه مي كنيد تعيين مي شود.
در واقع یک فاصله و شكاف بين نقطه «الف»، چیزى كه بسیارى از مردم به آن مي گويند مشکل و نقطه «ب» است و اگر ذهنتان را باز نگه داريد مي توانيد روي آن شكاف پل بزنيد. بدانید این فاصله مي تواند عليه شما يا به نفع شما عمل كند. فاصله بین نقاط الف و ب هميشگي نیست و باید رفع شود، و البته رفع خواهد شد؛ حالا یا به نفع شما یا عليه شما. این قانون طبیعت است و شما نمي توانيد جلو آن را بگیرید. اما انتخاب نحوه رفع این فاصله به عهده شماست.
اولین راه براى رفع این موضوع این است كه نقطه «الف» را به طور پیوسته به نقطه «ب» نزديك و نزديك تر كنيد. يعني آن فاصله را با حركت مداوم و پيوسته از وضعيت فعلي به سوي اهداف و روياهايتان از بين ببريد. در غير اين صورت بايد راه دوم را انتخاب كنيد و دست از روياپردازي برداريد و همه اهداف و آرمانهايتان را رها كنيد. به كم بسنده كنيد و نقطه «ب» را حذف و ناپديد كنيد. متاسفانه 95 درصد مردم روش دوم را انتخاب مي كنند. اكثر مردم به دليل ترس راه دوم را انتخاب مي كنند. زيرا وقتي در نقطه «الف» هستيد و از آن فاصله به نقطه «ب» خيره مي شويد خيلي آسان و طبيعي است كه از فاصله موجود بين آن بترسيد. وقتي كه سفر ترسناك به نظر برسد طبيعتاً آساني انجام ندادن آن بسيار جذاب تر از انجام دادن آن است.
منحني موفقيت و منحني شكست، معمولاً مدت زمان طولاني به موازات هم هستند. اين دو مسير ممكن است چنان به هم نزديك باشند كه تشخيص آن براي بسياري از مردم تقريباً غير ممكن باشد. سپس ناگهان از هم جدا و دور مي شوند. منحني موفقيت مانند عقاب اوج مي گيرد و منحني شكست مانند سقوط شاخص سهام به پايين افول مي كند. زندگي افرادي كه در منحني موفقيت قدم برمي دارند در ابتدا ممكن است در برخي موارد ناخوشايند و ناراحت كننده به نظر برسد. و اين موضوع اغلب به دليل اين است كه آنها خارج از منطقه راحتي و آسايش خود زندگي مي كنند.
اما زندگي دسته دوم افراد، در دوره طولاني ابتدايي به نظر راحت است اما در ادامه بسيار سخت و ناخوشايند مي شود. آنها ناگهان متوجه مي شوند كه پول كافي ندارند، سلامت و شاد نيستند، روابط خوب و غني ندارند و زندگي شان بسيار سخت و ناخوشايند شده است. اما افراد گروه اول که به دنبال مهارت يافتن در برتري خفيف هستند، در ادامه به زندگي راحتي هميشگي مي رسند و با گذشت زمان به اوضاع مالي خوب، سلامتي، شادي، روابط غني و موفقيت دست پيدا مي كنند.
با مهارت يافتن در برتري خفيف روي خودتان سرمايه گذاري كنيد.
از آبراهام لينكلن نقل شده كه : اگر براي قطع كردن يك درخت شش ساعت زمان داشته باشم چهار ساعت اول را صرف تيزكردن تبرم خواهم كرد. يعني او دو برار زماني را كه براي انجام دادن كار در نظر مي گيرد، صرف كار روي ابزارش مي كند. در وظيفه اي به نام زندگي ابزار كار شما چيست؟ آن ابزار خود شما هستيد.
يادگيري مداوم
از منظر مهارت يافتن در برتري خفيف، مهمترين نيرويي كه مي توانيد از آن براي شتاب بخشيدن و تقويت مسير زندگي تان استفاده كنيد قدرت يادگيري مداوم است. اگرچه يادگيري در مدرسه و يا از كتابها و معلمان ارزشمند است. اما منظور از يادگيري همه انواع آن است. روي خودتان سرمايه گذاري كنيد. تبرتان را تيز كنيد. هر روز فقط يك فصل از يك كتاب الهام بخش و غني از اطلاعات مفيد را مطالعه كنيد. هر روز پانزده دقيقه به فايلهاي صوتي آموزشي گوش كنيد.
انجام دادن و انجام ندادن اين كارها آسان است. اما اگر در هر مسير به طور مداوم حركت كنيد، در ادامه نيروي اثر مركب آن كارها، در نهايت يا شما را به اوج مي رساند يا باعث سقوط شما مي شود.
در خصوص موضوع يادگيري بايد به اين نكته توجه كرد كه تسلط يافتن بر روي برتري خفيف و قرار گرفتن بر روي منحني موفقيت فقط به ميزان يادگيري شما بستگي ندارد. بلكه به كيفيت آن يادگيري مرتبط است و اينكه آيا اين يادگيري شامل انجام دادن كار عملي هم مي شود يا نه.
دو نوع يادگيري وجود دارد. مورد اولي يادگيري از طريق مطالعه و ديدن و شنيدن فايلهاي آموزشي و شركت در سمينار و نوع دوم يادگيري از طريق انجام دادن كار.
به دليل اهميت آموزش و يادگيري ميداني اس كه امرسون مي گويد: كارتان را آغاز كنيد و توانايي انجام دادن آن به دنبالش مي آيد. تنها راه به دست آوردن توانايي انجام يك كار اين است كه آن كار را انجام دهيد و با انجام دادن ياد بگيريد.
كنفوسيوس مي گويد: « دانش بدون عمل بي فايده است و عمل بدون دانش خطرناك.»
اينطور نيست كه يادگيري ميداني بهتر از يادگيري كتابي باشد. هر دو مهم و حياتي هستند همانطور كه كنفوسيوس اشاره كرد يكي بدون ديگري بي فايده است يا خطرناك و قطعاً شما را روي منحني موفقيت قرار نمي دهد. ابتدا مطالعه مي كنيد و سپس انجام مي دهيد. انجام دادن چارچوب مرجع شما را تغيير مي دهد و شما را در جايگاهي قرار مي دهد كه مي توانيد بيشتر ياد بگيريد. اين يادگيري به شما بينش بيشتري مي دهد كه باعث مي شود فعاليتهايتان را بهتر انجام دهيد.
اصلاح مسير
كوتاه ترين مسير بين دو نقطه يك خط مستقيم است. شايد اين موضوع در تئوري درست باشد اما در واقعيت هرگز اينطور نيست. در جهان واقعي همه چيز خميده است. اگر شما در يك جاده كاملاً صاف مشغول رانندگي باشيد هيچگاه فرمان اتومبيل را رها نمي كنيد بلكه به آرامي به سمت راست و چپ مي چرخانيد و به طور جزئي مسير حركت خود را اصلاح مي كنيد.
اين شيوه اصلاح مسير، جزئي از برنامه مهارت يافتن در برتري خفيف است. افرادي كه دركي از برتري خفيف ندارند گمان مي كنند هر طور شده بايد از منحرف شدن از مسير جلوگيري كنند زيرا تصور مي كنند با منحرف شدن از مسير شكست مي خورند. اما افرادي كه اين از برتري خفيف استفاده مي كنند مي دانند كه مي توان از شكستها ياد گرفت و مسير را اصلاح كرد.
ژيروسكوپ دروني شما:
موشكها با سيستمي كار مي كنند كه توانايي اصلاحات مداوم در مسير حركت را به آنها مي دهد تا هرگاه از مسير درست خارج شد دوباره به مسير اصلي برگردد. در قلب سيستم ناوبري موشك يك ژيروسكوپ قرار دارد. فضاپيما از نقطه الف (موقعيت كنوني) به سمت نقطه ب (ماه) حركت مي كند. وقتي كه چند كيلومتر ابتدائي را پيمود، كمي از مسيرش منحرف مي شود. در اين حال ژيروسكوپ مقداري انحراف را نشان مي دهد و ابزارهاي ناوبري فضاپيما نشان مي دهند كه وارد مسير اندكي متفاوت شده است. ژيروسكوپ همواره به مسير درست اشاره مي كند. همان مسيري كه فضاپيما قصد پيمودنش را دارد. پردازنده كامپيوتر تشخيص مي دهد كه فضاپيما از مسير درست منحرف شده است و به آن مي گويد كه مسيرش را اصلاح كند.
شما هم يك ژيروسكوپ دروني داريد كه اگر به آن اجازه دهيد همينطور عمل مي كند. ژيروسكوپ شما، تصور شما از جايي است كه مي خواهيد به آنجا برويد. به عبارت ديگر ژيروسكوپ شما روياي شما و پردازنده شما برتري خفيف است. مجموعه اي از اقدامات ناچيز و به ظاهر بي اهميت كه هم انجام دادن و هم انجام ندادن آنها آسان است.
شما احساس گرسنگي مي كنيد. مواد غذايي خوشمزه اما بدون ارزش غذايي موجود در دستگاه فروش خودكار به شما چشمك مي زنند. ژيروسكوپ شما در حال چرخش است و روي سلامتي تنظيم شده است. پردازنده شما بررسي مي كند و در عوض غذاهاي بي ارزش، سالاد و يا تكه هاي ميوه را انتخاب مي كنيد.
در قفسه فروشگاه كتابهاي مختلفي وجود دارد. شما مي خواهيد از مجلات زرد برداريد، زيرا پر از شايعات جذاب درباره ستارگان سينما است و قيمتش فقط چند دلار است. اما در عوض تصميم مي گيريد تا با يك جلد كتاب مزيت شادماني به اتومبيلتان برگرديد.
شما با آگاهي از اين كه كجا مي خواهيد برويد و همچنين اطلاع از نحوه عملكرد برتري خفيف در رساندن شما به آنجا، اصلاحات لازم را به طور خودكار انجام مي دهيد. شما افكار و رفتارهاي درست را انتخاب مي كنيد و اقدامات به ظاهر ساده و بي اهميتي را انجام مي دهيد كه در نهايت شما را به سمت پيشرفت در منحني موفقيت راهنمايي مي كند.
شما كتابهاي خوبي مطالعه مي كنيد، با افراد موفق وقت مي گذرانيد كه شما را توانمند مي كنند. شما در نهايت با تداوم مهارت يافتن در برتري خفيف يكي از آن 5 درصد برنده مي شويد.
اهميتي ندارد كه چگونه كارتان را برنامه ريزي مي كنيد، مهم اين است كه چگونه روي برنامه تان كار مي كنيد.
بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه مسير مهارت يافتن در برتري خفيف يك فرايند است. شما مي بايست هميشه مسيرتان را انتخاب كنيد و آن را به طور مداوم اصلاح كنيد. در ابتدا اين كار به توجه و هشياري مداوم شما نياز دارد. اما پس از مدتي، ژيروسكوپ دروني شما آنقدر خوب ياد مي گيرد كه عملكرد آن كاملاً غير ارادي مي شود.
افكار شما همچون سكه جادويي ارزشمند هستند.
افكار و انديشه هاي شما يكي از نمونه هاي برتري خفيف هستند. وقتي به موضوع سرمايه گذاري بر روي خود اشاره مي كنيم منظورمان كسب مهارت و تسلط يافتن در حوزه خاصي از دانش نيست. بلكه هدف آموزش اين موضوع است كه چگونه فكر كنيد و به چه چيزي فكر كنيد. افكار شما خودشان را با قدرت بهره مركب تكثير مي كنند و مانند يك سنبل آبي ذهني، اغلب در مدت زماني بسيار كمتر از آنچه انتظار داريد، به جايي مي رسند كه استخر ذهني شما را مي پوشانند. اين واقعيت افكار مثبت و منفي شما هستند. در اين قسمت مي خواهيم اين موضوع را بررسي كنيم كه افكار ما واقعاً چطور عمل مي كنند.
مغز انسان پیچیده ترین و قدرتمندترین ابزار پردازش اطلاعات است. مغز شما از حدود صد میلیارد نورون ساخته شده است و در هر ثانيه ظرفیت انجام دادن حدود ده کادریلیون عملیات منحصر به فرد را دارد. در هر ثانيه از هر روز، مغز شما میلیاردها فعالیت متابولیک را كه در سراسر بدنتان رخ مي دهد، بدون آگاهي شما پیگیرى مي كند و این کار را در هر ثانيه زندگي تان انجام مي دهد. اما موضوع خاصى درباره مغز وجود دارد كه بسیارى از مردم از آن بي خبرند و آن موضوع این است كه قدرت واقعى مغز در کجاى آن نهفته است.
آشنایی با ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه
دو نوع کارکرد بسیار متفاوت در مغز وجود دارد؛ ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه. ضمیر آگاه شما ھمان بخشى است كه فکر کردن را انجام مي دهد و در هر لحظه فقط بر یک چیز تمرکز مي كند؛ چیزى مانند پرتو نور چراغ قوه در یک اتاق تاریک.
ضمیر آگاه در کارى كه انجام مي دهد فوق العاده قوى است اما دامنه آن بسیار محدود است. مثلاً، بسیارى از مردم نمي توانند در یک لحظه بیش از تعداد كمي از اعداد را در ذهنشان نگه دارند.
مي توانيد این موضوع را امتحان کنید: دفترچه تلفن را باز کنید و سه شماره تلفن را به طور تصادفى بخوانید. سپس دفترچه را ببندید و ببینید كه آیا مي توانيد حتى یکى از آنها را به ياد آورید. اما ضمیر ناخودآگاه مي تواند ميلياردها شماره تلفن را به طور همزمان به ياد آورد. اگر ضمیر آگاه شما مانند یک چراغ قوه است و در هر لحظه فقط یک شى ء را روشن مي كند، ضمیر ناخودآگاه شما مانند نورافکن بسیار قوي است كه همه چیز را به یکباره روشن مي كند؛ اما فقط در یک سطح ناخودآگاه. ضمیر آگاه شما به راحتى منحرف و پریشان مي شود. افراد معمولى در هر دقيقه شش تا ده بار تمرکز آگاهانه شان را از دست مي دهند. تمرکز ناخودآگاهشان را چند بار از دست مي دهند؟ هيچ وقت؛ مگر اينكه بميرند.
كداميك همه كاره است؟
واقعيت اين است كه 99.99 درصد از همه كارهايي كه انجام مي دهيد توسط ضمير ناخودآگاه انجام مي شود. آيا تا به حال در حالي كه ذهنتان مشغول بوده در يك مسير آشنا رانندگي و يا پياده روي كرده ايد و ناگهان به مقصد رسيديد. اين مثالي از عملكرد ضمير ناخودآگاه و يا همان خلبان خودكار است. بيشتر افراد اكثر زندگي خود را بر روي حالت خلبان خودكار سپري مي كنند و به همين صورت به سي، پنجاه و يا هفتاد سالگي مي رسند. اينكه سر از كجا در مي آوريد بستگي به اين دارد كه چه مسيري را در ناخودآگاهتان برنامه ريزي كرده باشيد. مي توانيد اجازه دهيد كه اين مسير را ديگران(مدرسه، والدين، دوستان، رسانه ها و …. ) برايتان برنامه ريزي كنند و يا خودتان اين كار را انجام دهيد.
يادگيري از مربي ها
در فصل قبل صحبت از دو نوع يادگيري شد. يادگيري از طريق مطالعه و يادگيري از طريق انجام دادن. اما نوع سومي از يادگيري هم وجود دارد كه بهترين آنها هم هست. اين نوع يادگيري از طريق الگوبرداري است.
در سرتاسر تاريخ بشر و پيش از در اختيار قرار گرفتن كتابها و برنامه هاي آموزشي فقط يك راه درست براي يادگيري يك مهارت وجود داشت و آن هم يادگيري از يك استاد بود.
اگر مي خواهيد ياد بگيريد چطور كاري را به نحو احسن انجام دهيد، شخصي را پيدا كنيد كه همين حالا بر مهارت مورد نظر شما تسلط دارد و نزد او شاگردي و كار آموزي كنيد. اگر مي خواهيد به سخنراني قهار تبديل شويد، با سخنرانهاي بزرگ وقت بگذرانيد. اگر مي خواهيد در كسب و كارتان موفق باشيد، راهي پيدا كنيد كه بتوانيد در مصاحبت صاحبان كسب و كار موفق باشيد. اگر مي خواهيد والدين موفقي باشيد بهترين كار اين است كه زمان زيادي را با پدر و مادرهايي باشيد كه فرزندان خوبي تربيت كرده اند.
افرادي كه روي منحني شكست قرار دارند تمايل به پذيرش قهرمانهايي دارند كه توسط جامعه و رسانه ها به آنها معرفي شده است. مانند ستاره هاي سينما، موسيقي و ورزش. در عين حالي كه اين افراد قابل تحسين هستند شما بايد به اين نكته توجه كنيد كه آيا اين افراد مي توانند الگوي مناسبي براي شما باشند. بيشتر افراد اغلب الگوهاي خود را از ميان كساني انتخاب مي كنند كه زندگي فانتزي دارند و نمي توانند به آنها در بهبود زندگي شان كمك كنند.
براي همه اهدافي كه آرزويشان را داريد به دنبال افرادي باشيد كه به همان اهداف يا اهدافي مشابه آن رسيده باشند. سپس جلوي خانه آنها چادر بزنيد و هر كاري كه مي توانيد انجام دهيد تا با آنها معاشرت كنيد. از آنها تقليد كنيد و اجازه دهيد كه درك و تسلطشان بر آن موضوع جذب شما شود.
قانون معاشرت
شما ميانگين پنج نفري هستيد كه بيشترين وقتتان را با آنها سپري مي كنيد. اين جمله در نوع راه رفتن، صحبت كردن، رفتار كردن، فكر كردن، لباس پوشيدن، درآمد، دستاوردها و ….
اگر پنج نفري كه در اطرافتان هستند مدام گله و شكايت مي كنند و ديگران را به خاطر مشكلاتشان سرزنش مي كنند و به صورت منفي فكر و رفتار مي كنند، در اين صورت شانس شما براي پيدا كردن مسيرتان در منحني موفقيت چقدر است؟
به افرادى كه در پیرامونتان ھستند نگاهي بیندازید. آیا موفق تر از شما هستند؟ آیا سبک زندگى آنها ھمان است كه شما آرزویش را دارید، یا نوعى از زندگى است كه امیدوارید آن را پشت سر بگذارید و از آن رها شوید؟ آنها در کدام سمت نمودار برترى خفیف زندگى مي كنند؟ بر روى منحنى موفقیت ھستند یا منحنى شکست؟ آیا برترى خفیف به نفع آنها عمل مي كند يا عليه آنها؟
در بیست سال آینده کجا خواهند بود؟ آیا آنها شما را بالا مي كشند یا به پایین هل مي دهند؟ این یک آزمون دو گزينه اي است؛ قبولى یا مردودى. هيچ شایدى وجود ندارد. به یاد داشته باشید كه ھیچ حالت سکونى وجود ندارد. همه چیز خمیده است. همه ما در یکى از این دو مسیر در حرکت ھستیم؛ یا به سوى بالا یا به سمت پایین. معاشرت و ھمنشینى شما با افرادى كه مي شناسيد، یا شما را در منحنى موفقیت بالا مي برد یا در منحنى شکست به پایین مي كشد.
خصوصیات افرادی که در منحنی شکست زندگی می کنند
براي تشخيص بهتر مي توانيد از اين كليد استفاده كنيد كه افرادي كه در منحني شكست قرار دارند بيشتر در گذشته هستند و احساسات منفي مانند حسادت، نارضايتي و خشم دارند. صحبتهاي آنها مملو از ايراد گرفتن و عيب جويي است. اما افراد موفق بيشتر متمركز به آينده هستند و صحبتهايشان حول محور مسئوليت پذيري، روياها و ابتكارات بزرگ و داشتن احساسات مثبت به آينده است.
پژوهشگراني كه درباره طول عمر پژوهش مي كنند مي گويند داشتن ديدگاه مثبت درست نسبت به آينده، به اندازه رژيم غذايي و ورزش كردن عاملي حياتي در سلامتي و طول عمر انسان است. شما نمي توانيد افرادي را در اطرافتان تحمل كنيد كه همواره مانعي بر سر راه ديدگاه مثبت شما هستند.
نكته مهم در مورد افراد منفي اين است كه معمولاً شما نمي توانيد اين افراد را تغيير دهيد. كاري كه مي توانيد انجام دهيد اين است كه از مسير ديگري برويد. اگر اين افراد به نوعي با شما نزديك هستند لازم است كه سطح ارتباط خود را با آنها كم كنيد. منظور ما حذف اين افراد نزديك از زندگي تان نيست. بلكه ارتباطات سطحي با اين افراد را به زمانهاي بي اهميت خود موكول كنيد نه زمانهاي خوب و با كيفيت خود.
شما درباره خوبي يا بدي اين افراد قضاوت نمي كنيد بلكه خيلي ساده از خودتان مي خواهيد تا دراين باره صادق باشيد كه آيا ارتباط با آنها به شما قدرت مي دهد و در دستيابي به اهداف و تحقق روياهايتان به شما كمك مي كند يا خير؟
يك گروه همكاران تشكيل دهيد
كتاب بينديشد و ثروتمند شويد يكي از بهترين آثاری است كه مطالعه آن تاكنون از سوي بسياري از افراد موفق توصيه شده است. ناپلئون هيل در اين كتاب، يكي از جذابترين و سحر آميز ترين رازهاي موفقيت را با عنوان قدرت همكاران معرفي كرده است.
او مي نويسد:« هر دو مغزي كه در كنار هم قرار مي گيرند، مغز سومي را با نيرويي نامرئي ايجاد مي كنند كه مي تواند با مغز اول و دوم در ارتباط باشد. يك گروه از افراد همفكر و متمايل به موفقيت مي توانند در كنار هم انجمني بسيار بزرگتر از مجموع تك تكشان ايجاد كنند و بنابراين به طرز شگفت انگيزي موفقيت يكديگر را افزايش دهند.
براي به كار بستن توصيه هاي ناپلئون هيل اطرافتان را با افراد همفكر و داراي استعداد و تواناييهاي متفاوت پر كنيد با اين هدف كه از اهداف همه اعضاي گروه پشتيباني كنيد و به طور منظم با اين افراد معاشرت كنيد. به ياد داشته باشيد كه هميشه با جاذبه سر و كار داريد. يك در مقابل نوزده(يك نفر موفق در مقابل 19 نفر شكست خورده). آن 95 درصد هميشه تمايل دارند كه عيب جو، بدگمان، شكاك، و منفي نگر باشند. حتي وقتي كه نيتشان هم خوب است باز هم به شما حمله مي كنند و شما را پايين مي كشند.
چطور مي توان به يك رهبر تبديل شد؟
اغلب از من سوال مي پرسند كه چطور مي توانم به يك رهبر تبديل شوم؟
ابتدا بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه بدون طي كردن مراحل لازم براي يادگيري قابليتهاي رهبري، خيلي سريع و يكسره از مراحل اوليه يادگيري به توانايي رهبري نمي توان رسيد.
رهبري چيزي نيست كه شما انجامش دهيد، بلكه چيزي است كه به واسطه آهنگ طبيعي يادگيري در شما رشد مي كند.
وقتي كاري را شروع مي كنيد در بالاترين سطح اضطراب و نگراني هستيد. هنگامي كه كم كم آن را ياد مي گيريد( از طريق مطالعه و انجام دادن، كسب اطلاعات و تجربه، يادگيري كتابي و يادگيري ميداني) به تدريج تسلط شما افزايش پيدا كرده و اضطرابتان كم مي شود. وقتي بالا رفتن از نردبان دانش را ادامه مي دهيد بايد به مربيان شايسته چشم بدوزيد و هميشه يادگيري از طريق الگو برداري را به مثابه ژيروسكوپ يادگيريتان به كار بگيريد تا خودتان را در مسير موفقيت درست نگه داريد.
اگر آن سه بُعد یادگیرى یعنى مطالعه کردن، انجام دادن و الگوبردارى را با ثبات و مداومت برترى خفیف به کار بگیرید، سطح تسلط شما با گذشت زمان به نقطه اي ارتقا مي يابد كه اطرافتان را نگاه مي كنيد و مي بينيد كه دیگران شما را سرمشق خودشان قرار داده اند. شما خودتان سزاوار و شايسته تقلید کردن، راھنما بودن و قهرمان بودن براى دیگران شده ايد و سنبل آبىِ دانش، سطح آبگیر تلاشتان را پوشانده است. شما به یک رهبر تبديل شده ايد و حالا خودتان یک مربي هستيد.
خوب دوستان عزیز به انتهای چهارمین قسمت از خلاصه کتاب ارزشمند برتری خفیف با موضوع مهارت یافتن در برتری خفیف رسیدیم. امیداوارم مطالعه این قسمت از کتاب برای شما مفید واقع شده باشه. خوشحال می شم تا از نظرات ارزشمند شما برای بهبود ارائه مطالب مفید استفاده کنم.