خلاصه كتاب شفاي زندگي

خلاصه کتاب شفای زندگی

خلاصه كتاب شفاي زندگي – قسمت اول

مقدمه و معرفي كتاب شفای زندگی

دوستان و همراهان عزيز سايت www.barkhordariy.com   سلام؛ با خلاصه يكي از بهترين كتابهاي مربوط به خودیاری و توسعه فردي در خدمت شما هستم. كتاب شفاي زندگي نوشته خانم لوئيز هي  با ترجمه خانم گیتی خوشدل از جمله كتابهاي تاثير گذار و پر فروشي است كه در آن به موضوعات اساسي در زمينه توسعه فردي و خودسازي در جنبه هاي مختلف اشاره شده است.  

 موضوع اين كتاب تغيير كردن است. تغييري در تمام جنبه هاي زندگي. اولين قدم از مسير اين تغيير، شناخت الگوهاي ذهني و اعتقادات و باورهاي محدود كننده اي است كه بر رفتارهاي ما حاكم هستند و تجربه هاي زندگی ما را رقم مي زنند. اعتقادات و افكاري كه سلامت و بيماري، ثروت و فقر و شادي و غم ما را  ایجاد می کنند.  خانم هي در كتاب شفاي زندگي، ما را با اين افكار و انديشه ها آشنا كرده و با كمك تمرين هايي به ما مي آموزد تا افكار و باورهاي نادرستي كه عمدتاً از دوران كودكي با خود همراه داشتيم را کنار گذاشته و آنها را با باورهاي مناسب و نیرو بخش عوض كنيم.

تاکید بر دوست داشتن بدون قيد و شرط خود يكي از اساسي ترين مفاهيم مطرح شده در كتاب شفاي زندگي است. به قول خانم هي  «دوست داشتن خود كليدي است كه دربهاي سعادت را به روي شما مي گشايد.» در اين سلسله نوشتار سعي شده تا در طول چند قسمت، به مهمترين موارد مطرح شده در اين كتاب ارزشمند به طور خلاصه پرداخته شود. مطمئن هستم اگر آمادگي داشته باشيد مطالب اين كتاب تاثير عميق و مثبتي روي شما خواهد داشت.

فلسفه خانم لوئيز هي در كتاب شفاي زندگي

 در ابتدای کتاب، خانم هی فلسفه خود را با ما در میان می گذارد. اصولی که سنگ بنای تفکرات او را تشکیل داده اند.

  • ما صد در صد در برابر همه تجربه هايمان مسئول هستيم.
  • هر انديشه اي كه از ذهن ما مي گذرد، آينده ما را مي آفريند.
  • نقطه اقتدار همواره در لحظه حال است.
  • عذاب هر كس به دليل انزجار از خويشتن و احساس گناه است.
  • دروني ترين احساس هر كسي اين است كه « آنچنان كه بايد خوب نيستم.» اين يك انديشه است و انديشه را مي توان عرض كرد.
  • انزجار و انتقاد و احساس گناه بيش از هر الگوي ديگري صدمه مي زند.
  • دست كشيدن از نفرت و انزجار حتي مرض سرطان را نابود مي كند.
  • هنگامي كه به راستي خودمان را دوست داشته باشيم، همه چيزهاي خوب زندگي به حركت در مي آيد.
  • ما بايد گذشته را ببخشيم و رها كنيم.
  • بايد مشتاقانه بخواهيم كه دوست داشتن خود را ياد بگيريم.
  • تاييد و پذيرش خودمان در لحظه حال، كليد دگرگونيهاي مثبت است.
  • اين ما هستيم كه (بيماري) را در تن خود مي آفرينيم.

فصل اول كتاب شفاي زندگي :‌آنچه معتقدم

 زندگي بسيار ساده است. از هر دست كه بدهيم از همان دست مي گيريم.

 زندگي بازتابي از افكار و انديشه هاي ما است. هر كدام از ما با انديشه ها و احساساتمان، تجربه هاي زندگيمان را خلق مي كنيم.   هر طور كه درباره خودمان فكر كنيم،‌ برايمان به واقعيت تبديل مي شود. ما به طور 100 درصد مسئول تمام تجربه هايي هستيم كه در زندگي براي ما پيش مي آيد. با اين حال ما عادت داريم كه ديگران را به دليل ناكامي هايمان سرزنش كنيم.

 بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه كائنات ما را در هر انديشه و فكري كه انتخاب كنيم و به آن معتقد باشيم كاملاً حمايت مي كند.

در واقع ذهن نيمه هشيار ما، هر اعتقادي را كه انتخاب كنيم مي پذيرد. اين ما هستيم كه در مورد آنچه كه مي توانيم بينديشيم انتخابهاي نامحدودي داريم.

قدرت كائنات هيچ وقت درباره ما قضاوت يا انتقاد نمي كند

اين قدرت، فقط ارزش ما را مي پذيرد و اعتقاداتمان را در زندگي ما بازتاب مي دهد. اگر زندگي را مترادف تنهايي بدانيم، تنها مي مانيم. اما اگر با تاكيد به خودمان بگویيم كه :« محبت همه جا هست و من دوست داشتني هستم.»  و اين اعتقاد تازه را به طور دائم تكرار كنيم آن موقع رنگ  واقعيت به خود مي گيرد و افراد دوست داشتني وارد زندگي ما مي شوند.

 بيشتر ما درباره اينكه كي هستيم و اينكه زندگي را چطور بايد زندگي كنيم عقايد نادرست و بسیار بسيار خشكي داريم.

البته نبايد به اين دليل خودمان را سرزنش كنيم. زيرا ما در هر لحظه، بهترين كاري كه از دستمان بر مي آيد را انجام مي دهيم. اگر دانش و فهم بهتري داشتيم حتماً كار ديگري انجام مي داديم.

اهميت آموخته هاي دوران كودكي

 زماني كه كودك هستيم از نوع واكنشهاي بزرگسالان مي فهميم كه درباره خودمان و زندگي چه احساسي بايد داشته باشيم. اگر با افرادي بزرگ شده باشيم كه سرشار از احساسات منفي بوده اند و ما تجربيات منفي در اين دوران داشته باشيم، طبيعتاً احساسات منفي زيادي را درباره خودمان و دنيايمان اندوخته ايم. اعتقاداتي از قبيل اينكه من هيچ وقتي نمي توانم كاري را درست انجام دهم، تقصير من است،  من آدم بدي هستم و ….

وقتي كه بزرگ مي شويم تمايل داريم كه همان محيط عاطفي دوران كودكي را  براي خود باز آفريني كنيم.  ما شبيه الگوهايي كه از پدر و مادرمان آموختيم زندگي مي كنيم. با خودمان به همان شيوه اي رفتار مي كنیم كه والدينمان با ما رفتار مي كنند. به همان شيوه خودمان را تشويق يا مجازات مي كنيم. ما قربانيانِ قربانيان هستيم.  اين قربانيها احتمالاً نمي توانستند آن چيزي كه از آن بي خبر بودند را به ما بياموزند. اگر پدر و مادر شما نمي دانستند چطور خودشان را دوست داشته باشد، برايشان محال بود كه بتواند به شما بياموزند كه چگونه خودتان را دوست داشته باشيد.

اهمیت دوران کودکی

نقطه اقتدار هميشه در لحظه حال است

تمام رويدادها و اتفاقاتي كه تا الان تجربه كرده ايد نتيجه و آفريده باورها و اعتقاداتي بوده كه در گذشته داشته ايد. گذشته تمام شده و  آنچه در اين لحظه مهم است اين است كه اكنون چه چيزي را براي  انديشه، اعتقاد و بيان خود انتخاب مي كنيد. زيرا همين ها آينده شما را مي سازند.  بنابراين نقطه اقتدار شما اکنون است و  همين لحظه حال، تجربه هاي فردا و  هفته ها و ماهها و سالهاي آينده شما را مي سازد.

اكنون به فكري كه در سر داريد توجه كنيد  و ببينيد كه مثبت است يا منفي؟  آيا مي خواهيد  كه اين انديشه، آينده شما را بسازد؟ تنها توجه كنيد و هشيار باشيد.

در قسمت ديگري از فصل اول كتاب شفاي زندگي، خانم لوئيز هي به موضوع مهمي اشاره مي كند.  به اعتقاد او،‌ پنهاني ترين اعتقاد بيشتر افراد اين است كه به اندازه كافي خوب نيستند. اين اعتقاد با باورهاي ديگري همراه است مانند اينكه آن قدر كه بايد كار نمي كنم يا لياقتش را ندارم. وقتي اين اعتقاد در وجود شما شكل گرفته باشد كه به اندازه كافي خوب نيستيد، چطور مي توانيد براي خود زندگي شكوهمند، شاد و سلامتي بسازيد؟ زيرا هميشه اعتقاد اصلي ذهن نيمه هشیارتان به طريقي آن را خنثي كرده است.

چهار عامل مهم مشكلات بشر

 از نظر خانم هي در كتاب شفاي زندگي، چهار عامل مهم وجود دارند كه در زندگي انسان ها بيشترين مشكلات را ايجاد كرده اند. اين عوامل عبارتند از : نفرت، انتقاد، احساس گناه  و ترس.

 اين احساسات حاصل سرزنش ديگران و شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت براي تجربه هاي خود است. ما مسئول صد در صد همه چيز زندگي خود و تجربياتمان هستيم. هر رويدادي كه براي ما پيش مي آيد بازتاب تفكر دروني ما است. اگر ديگران با شما رفتار نامناسبي دارند مثلاً از شما سوء استفاده مي كنند  به اين دليل است كه در شما الگوها و انديشه هايي است كه افرادي را به سمت شما مي كشاند كه چنين رفتاري با شما داشته باشند. برخي از احساساتي كه منجر به امراض و بيماري ها مي شوند شامل موارد زير است.

  • نفرت طولاني آنچنان بدن را مي خورد كه به سرطان تبديل مي شود.
  • انتقاد مداوم معمولاً باعث ورم مفاصل و آرتروز مي شود.
  • احساس گناه هميشه به دنبال مجازات است و مجازات درد مي آفريند. كساني كه دردهاي مزمن دارند معمولاً‌ سرشار از احساس گناه هستند.
  • ترس و احساس فشار ناشي از آن مي تواند باعث كچلي و ريزش مو، زخم معده و پاهاي دردناك شود.

از سوي ديگر گذشت و بخشش و دست كشيدن از نفرت مي تواند حتي سرطان را هم علاج كند.

 گذشته تمام شده و رفته است.  ما نمي توانيم آن را تغيير دهيم ولي مي توانيم افكاري را كه درباره گذشته داشتيم تغيير دهيم. اين احمقانه است كه ما در لحظه حال خودمان را مجازات كنيم به اين دليل كه كسي در گذشته دور ما را آزرده است.  براي شفاي زندگي خودمان لازم است كه گذشته را رها كنيم و تمام افراد را ببخشيم.

 « تو را مي بخشم كه آنطور كه من ميخواستم نبودي. تو را مي بخشم و آزاد مي كنم.» اين تاكيد ما را آزاد مي كند.

همه امراض و بيماري ها از عدم بخشايش ناشي مي شوند.

 هرگاه كه بيمار هستيم و شفاي زندگي را مي خواهيم بايد به دنبال اين بگرديم كه چه كسي را بايد ببخشيم.  اگر در مورد بخشيدن كسي مقاومت زيادي داريد و برايتان سخت است بايد بدانيد كه بخشيدن او اهميت بيشتري دارد و ضروي است. بخشيدن به معناي تاييد رفتار ديگران نيست. بلكه به معني دست برداشتن از سر آن شخص و رها كردن مسئله  است. ‌

بايد اين نكته را درك كنيم كه افرادي كه بخشيدن آنها براي ما سخت است هم خودشان دچار درد بوده اند. آنها با فهم و دانشي كه  در آن زمان داشتند بهترين كاري را كه به ذهنشان مي رسيده انجام داده اند.

در ادامه، خانم هی به نکته بسیار مهی اشاره می کند. اینکه اصلاً تفاوتي ندارد مشكل افرادی که به او مراجعه می کنند بيماري،‌ بي پولي، روابط ناموفق و يا خلاقيت ناكام مانده باشد. نكته مهم و ريشه اصلي مسايل، خويشتن دوستي است. زماني كه ما دقيقاً خودمان را همانگونه كه هستيم بپذيريم، همه چيز در زندگي بر وفق مراد ما خواهد بود و معجزات وارد زندگي ما مي شوند.  شفاي زندگي، سلامتي، ثروت، روابط موفقيت آميز و خلاقيت بيشتر بدون هيچگونه تلاشي از جانب ما، به سراغمان مي آيند.

تاييد و پذيرش خود در اين لحظه شاه كليد ايجاد تغييرات مثبت در همه جنبه هاي زندگي است. دوست داشتن خود از زماني آغاز مي شود كه هرگز و در هيچ شرايطي و براي هيچ چيزي از خودمان انتقاد نكنيم.

فصل دوم شفاي زندگي؛ مشكل چيست؟

بخش دوم  جلسه اي با لوييز

فصل دوم شفاي زندگي؛ مشكل چيست؟

 در ابتداي اين فصل از كتاب شفاي زندگي،  خانم هي به انبوهي از مشكلات افراد در زمينه هاي مختلف اشاره مي كند. مسايلي كه احتمالاً براي خيلي از ما آشناست و با آنها دست به گريبان هستيم.

  • ناراحتي هاي جسمي مانند ناتواني، درد اندام، خونريزي،‌ فرسودگي
  • مشكلات مربوط به روابط از جمله اينكه ديگران من را دوست ندارند، از من انتقاد مي كنند. در زمان نياز كسي از من حمايت نمي كند و …
  • مشكلات مالي مانند اينكه خرج و دخلم يكي نيست. هميشه بدهكارم و نمي توانم صورتحساب هايم را پرداخت كنم. هيچ وقت پولم به آخر ماه نمي رسد و…
  • بر وفق مراد نبودن زندگي مانند داشتن عادتهاي نامناسبي مثل تنبلي و  اهمالكاري،‌ نداشتن زمان كافي  براي انجام كارها، نداشتن استعداد، احساس بي ارزشي و ناكامي و …

از نظر خانم هي، اين مشكلات اثرات بيروني الگوهاي انديشه و تفكر دروني افراد هستند. براي شناخت بهتر اين الگوهاي دروني تمرين زير را مي توانيد انجام دهيد.

 تمرين : من بايد

قلم و كاغذي برداريد و بالاي آن بنويسيد

 من بايد:

——————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————————

 سپس پنج،‌ شش جمله كه با «من بايد» شروع مي شود را بنويسيد. وقتي كه اين جملات را نوشتيد در مرحله بعد  و در مقابل هر جمله اي كه نوشتيد از خودتان بپرسيد كه چرا؟

پاسخ هايي كه به دست مي آيد معمولاً از اين قبيل است:

  • مادرم گفته كه بايد…
  • چون مي ترسم كه
  • چون بايد بي نقص و كامل باشم
  • چون خيل تنبل هستم
  • چون قدم كوتاه است
  • چون چاق هستم
  • چون زشتم
  • چون خيلي بي ارزشم

اين پاسخ ها نشان دهنده محدويت هايي است كه براي خود تعريف كرده ايد.

واژه بايد يكي از زيانبارترين واژه هاي زبان ما است. زيرا كاربرد آن به اين معني است كه اشتباه مي كنم،‌ اشتباه كرده ام،‌ اشتباه كرده بودم و يا اشتباه خواهم كرد. اين در حالي است كه ما در زندگي به اشتباهات بيشتر نياز نداريم بلكه به حق انتخاب بيشتر نياز داريم. اكنون به جاي واژه بايد از كلمه «مي شد» استفاده كنيد. چون اين كلمه به شما حق انتخاب مي دهد و نشان دهنده هيچ اشتباهي نيست.

 حالا مجدداً فهرست خود را بخوانيد. ولي اين بار جمله خود را اينطور شروع كنيد:

اگر واقعاً مي خواستم، ‌مي شد كه ….

 در پايان هر جمله از خود بپرسيد كه: « چرا اين كار را نكرديد؟»

 معمولاً پاسخ به اين پرسش چنين جوابهايي به همراه دارد:

  • آخه نمي خواستم
  • مي ترسيدم
  • نمي دانستم چطور آن كار را انجام بدم
  • چون لياقتش را نداشتم
  • و …..

با انجام اين تمرين متوجه مي شويد كه خيلي اوقات خودتان را براي چيزهايي سرزنش كرديد كه هيچ وقت نمي خواستيد آنها را انجام دهيد. چيزهايي كه معمولاً ديگران از شما خواسته اند انجام دهيد. وقتي كه اين موارد را از فهرست خود حذف مي كنيد احساس آسايش و راحتي مي كنيد.

در واقع دريافت تاييد و جلب رضايت ديگران عامل مهمي براي انجام بسياري از كارها توسط شما بوده است. مثل فردي كه بدون علاقه و صرفاً‌ بنا به خواست والدينش دندانپزشك يا معلم شده است. يا احساس تحقيري كه از شنيدن اينكه بايد مثل فلاني باهوش و ثروتمند باشي  در كسي ايجاد مي شود.

واقعيت اين است كه زندگي بسيار ساده است و هرچه بكاريم همان را درو مي كنيم. كائنات از هر انديشه و اعتقادي كه انتخاب كنيم حمايت مي كند. مسئله اينجاست كه ما در دوران كودكي از نوع واكنش بزرگسالان پيرامون خود، ياد مي گيريم كه درباره خودمان و زندگي چه احساسي داشته باشيم. اين اعتقادات هرچه كه باشند خودشان را به صورت تجربه هاي ما باز آفريني مي كنند.

به عنوان مهمترين اصل شفاي زندگي باز ياد آوري مي شود كه دوست داشتن خود، درمان معجزه آساي هر درد است. كليدي كه معجزه ها را به زندگي ما فرا مي خواند.

تفاوت خويشتن دوستي و غرور

در اينجا بايد توجه داشت كه خويشتن دوستي با غرور و تكبر فرق مي كند. غرور و خودپرستي ناشي از ترس است. اما دوست داشتن خود به معني داشتن حرمت نسبت به خود و قدرداني از معجزه تن و ذهن است. محبت يعني آن ميزان از  سپاس كه از درون مي جوشد و بيرون مي ريزد. ما مي توانيم نسبت به چيزهاي بي شماري احساس محبت كنيم:

  • خود فرايند زندگي
  • بدن و طرز كارش
  • شادي زنده بودن
  • زيبايي هايي كه مي بينيم.
  • به ديگران
  • به كائنات و شيوه كارش
  • به گياهان و حيوانات
  • و ….

در ادامه به شيوه هايي اشاره مي شود كه نشان مي دهد خودمان را دوست نداريم.

  • اگر مدام از خودمان انتقاد كنيم.
  • اگر با مصرف مواد مخدر،‌ الكل و بد غذايي با جسم خود بدرفتاري كنيم.
  • اگر اين اعتقاد را بپذيريم كه دوست داشتني نيستيم.
  • اگر جرات نكنيم كه براي كار و خدمت خود، اجرت و پاداش مناسبي درخواست كنيم.
  • اگر در مور چيزهايي كه به خير و صلاح ما است مسامحه كنيم.
  • اگر در بي نظمي زندگي كنيم.
  • اگر قرض و فشاري براي خودمان ايجاد كنيم.

تمرين آينه

آينه كوچكي برداريد و به چشمان خود نگاه كنيد. نام خود را بگوييد و اين جمله را تكرار كنيد:« من تو را دقيقاً همانطور كه هستي دوست دارم و مي پذيرم.»

 بسياري از افراد با انجام اين تمرين مشكل دارند و نمي توانند خودشان را همانطور كه هستند دوست داشته باشند. دليل اين كار، انتقاداتي است كه نسبت به خود دارند. اگر شما هم جزو افرادي هستيد كه از خودتان انتقاد مي كنيد به اين سوال جواب دهيد كه : «چرا از خودتان انتقاد مي كنيد؟ مگر چه ايرادي داريد؟»

پاسخ هاي اين قسمت معمولاً با فهرست «من بايد» شما تطبيق مي كند.

افراد احساس مي كنند كه زيادي دراز، زيادي لاغر، زيادي چاق، زيادي نفهم، زيادي پير، زيادي جوان، زيادي زشت، زيادي تنبل هستند. يا اينكه اعتقاد دارند كه هميشه زيادي تاخير دارند، هميشه زود مي رسند و ….

اگر دقت كنيد متوجه مي شويد كه  هميشه زيادي يك چيزي هستند. در انتها به اين مي رسيم كه                          مي گويند: «آنطور كه بايد خوب نيستم.»

به عبارت ديگر افراد از خودشان انتقاد مي كنند چون يادگرفته اند كه: «آنطور كه بايد خوب نيستم.»

وقتي كه ريشه اصلي مشكل كه همان دوست نداشتن خود است پيدا شد،‌ ديگر نيازي به  تلاش براي حل عوارض جانبي از قبيل مشكلات جسماني،‌ ارتباطي،‌ مالي و …. نيست.

فصل سوم شفاي زندگي؛ مشكل از كجا ايجاد مي شود؟

تا اينجاي كتاب شفاي زندگي  به اين موضوع رسيديم كه مشكل اصلي را شناسايي كرده ايم. ما احساس مي كنيم كه به اندازه كافي خوب نيستيم. حالا بايد ببينيم كه اين مشكل چطور ايجاد شده  و اين اعتقاد از كجا آمده است.

در اين مرحله ما نياز به يك خانه تكاني ذهني داريم. بايد به اعتقادات گذشته مان نگاه كنيم. براي دور انداختن چند اعتقاد كهنه و قديمي لازم نيست عصباني شويم. اجازه دهيد با همان آرامشي كه بعد از خوردن غذا، خورده ريزه ها را جمع مي كنيم و در ظرف آشغال مي ريزيم، اعتقادات و باورهاي نادرست را به همان آساني دور بريزيم.

تمرين: پيامهاي منفي

براي انجام اين تمرين تكه كاغذ بزرگي برداريد و در آن، هرآنچه پدر و مادرتان در كودكي به شما گوشزد مي كردند و شامل عيوب و نقاط ضعف شما بوده را بنويسيد.

 به خودتان فرصت كافي بدهيد تا همه اين پيامهاي منفي درباره پول، جسم شما، عشق و روابط عاشقانه، استعدادها و قدرت خلاقيت را به خاطر بياوريد و بنويسيد. پيامهاي منفي و حرفهاي محدودكننده آنها چه بود؟

 حالا با نگاهي عميق تر به اين باورها و اعتقادات نگاه كنيد و بگوييد: «پس اين اعتقادات از آنجا آمده اند.»

در ادامه كاغذ ديگري برداريد و كمي بيشتر فكر كنيد. پيامهاي منفي ديگري كه در كودكي شنيديد چه چيزهايي بودند؟

  • از خویشاوندان
  • از معلمان
  • از دوستان
  • از قدرتمندان
  • از موسسات مذهبي

همه آنها را سر فرصت بنويسيد. نسبت به احساسي كه در وجودتان جريان دارد دقيق و هشيار باشيد. آن چيزهايي كه روي اين دو كاغذ نوشته ايد، انديشه ها و اعتقاداتي هستند كه لازم است از هوشياري خود حذفشان كنيد. زيرا اين انديشه ها باعث شده تا احساس كنيد كه «آنقدر كه بايد خوب نيستم.»

به خودتان مانند يك كودك نگاه كنيد

فرض كنيد با كودكي سه ساله مواجه هستيد. اگر شما دائماً‌ اين كودك را سرزنش و تحقير كنيد چه اتفاقي مي افتد. اگر سرش داد بزنيد كه خيلي احمق است و هيچ وقت نمي تواند كاري را درست انجام دهد و او را تنبيه كنيد در نهايت با كودكي وحشتزده روبرو مي شويد كه يا گوشه اي كز مي كند و يا زير گريه مي زند. با اين كار شما هيچ وقت به استعدادها و تواناييهاي بالقوه او پي نمي بريد.

اما اگر به همين بچه بگوييد كه هميشه و بدون قيد و شرط او را دوست داريد  چه مي شود؟ اگر بگوييد اشتباهاتش كوچكترين مانعي ندارد زيرا از همين تجربه ها است كه چيزهاي تازه مي آموزد و بگوييد تا چه اندازه  زيبا،‌ با هوش و كاردان است و وجود او براي شما مهم است چه اتفاقي مي افتد؟ در اين صورت استعدادها و توانمندي هايي از خود نشان مي دهد كه شما را به حيرت فرو مي برد.

 درون هر يك از ما نيز كودك 3 ساله اي وجود دارد كه بيشتر اوقات سرش داد مي زنيم و بعداً تعجب مي كنيم كه چرا زندگي بر وفق مراد ما نيست. ما داستان زندگي مان را مطابق با پيامهاي اوليه اي كه دريافت كرديم مي نويسيم. همه ما بچه هاي كوچولوي خوبي هستيم و مطيعانه هر چيزي را كه ديگران به عنوان حقيقت محض به ما گفته اند پذيرفته ايم.

 آيا بايد خانواده را سرزنش كرد؟

در فلسفه شفاي زندگي، سرزنش و ملامت كردن روشي است كه ما را به مشكل مي چسباند. اما براي حل مسئله بايد از آن فراتر رفت و موضوع را فهميد تا بتوان آينده را ساخت.

براي آزادي و رهايي لازم است تا بفهميم كه پدر و مادرمان، با توجه به ميزان آگاهي و دانشي كه داشتند،‌ بهترين كاري را كه از دستشان برمي آمد را انجام داده اند. به احتمال زياد والدين شما هم با آميزه اي از احساس درماندگي و هراس بزرگ شده بودند. در نتيجه چيزهايي را به شما ياد داده اند كه خودشان آموخته بودند. وقتي با اين نگاه به گذشته پدر و مادرتان نگاه مي كنيد بهتر مي توانيد كمبودها و كاستي ها را ببخشيد و فراموش كنيد.

 انتخاب پدر و مادر

 در ادامه اين قسمت از كتاب شفاي زندگي، خانم لوئيز هي نظريه خود را در مورد انتخاب پدر و مادر مطرح مي كند.  به اعتقاد ايشان، ما خودمان پدر و مادرمان را انتخاب كرده ايم. بر اين اساس همه ما انسان ها در ابديت، به سفري بي انتها سرگرميم. ما به اين دليل به سياره زمين مي آييم كه  درسهاي ويژه اي  را كه براي تكامل زندگي معنوي نياز داريم بياموزيم. ما خودمان جنسيت و رنگ پوست و كشورمان را انتخاب مي كنيم. آنگاه به دنبال پدر و مادري مي گرديم كه از هر جهت «بازتاب» الگوهاي ما باشند.   

در دوران كودكي ما در معرض افرادي قرار گرفتيم كه دانش نادرستي را كه از زندگي داشتند با ما تقسيم كردند. خانواده، مدرسه،‌دوستان، جامعه، رسانه و …. از جمله منابعي بودند كه بسياري از عقايد و باورهاي نادرست و محدود كننده را از آنها ياد گرفتيم.

اما ما اينجا هستيم تا از محدوديتهاي نخست خودمان فراتر رويم. ما اينجا هستيم تا عظمت و الوهيت خود را دريابيم. به همين  دليل لازم است تا بر اعتقادات منفي خود غلبه كنيم.

دوستان و همراهان گرامي؛ به انتهاي اولين قسمت از  خلاصه كتاب زيباي شفاي زندگي رسيديم. اميدوارم مطلبي كه ارائه شده براي شما مفيد و موثر واقع شود.  توصیه می کنم حتماً تمریناتی را که در این مطلب به آنها اشاره شده انجام دهید. در ادامه و به زودي خلاصه بقيه فصلها و مطالب اين كتاب ارزشمند را تقديم شما مي كنم. خوشحال مي شوم تجربيات خودتان را از عمل به آگاهي هاي اين كتاب به اشتراك بگذريد. از همراهي شما سپاسگزارم.

5/5 - (2 امتیاز)
امتیاز شما به این مطلب
5/5

دیدگاهتان را بنویسید