خلاصه کتاب کی دانیل پینک قسمت اول

خلاصه کتاب کی دانیل پینک

خلاصه کتاب کی دانیل پینک قسمت اول

نکته هایی از خلاصه کتاب کِی ترفندهای علمی زمان سنجی عالی نوشته دانیل پینک

دوستان عزیز سلام. قصد داشتم تا خلاصه کاملی از  کتاب کِی دانیل پینک آماده کنم. واقعیتش اینه که با ذوق و شوق زیادی  مشغول مطالعه شدم ولی از فصل دوم به بعد احساس کردم که نیازی به اشاره کامل به جزئیات کتاب نیست. به این دلیل که حرف اصلی کتاب به نظرم آشنایی با موضوع زمان سنجی و ساعت بدن است که در فصل اول توضیح داده شده  و  بقیه موارد توضیحات تکمیلی راجع به این موضوع هستند و اگرچه بسیاری از موارد ذکر شده، مفید و مستند به تحقیقات علمی هستند ولی همان طور که خود دانیل پینک در کتاب کی اشاره کرده  نمی شود رفتار همه افراد را زیر چتر این داده ها قرار داد و خیلی از شیوه های رفتاری و عملکردی  به باورهای ما بر می گردد و قرار نیست همه افراد از یک الگوی ثابت استفاده کنند.

 به همین جهت تصمیم گرفتم در اولین قسمت این مطلب به نکات مهم کتاب و علی الخصوص فصل اول کتاب با  موضوع  آشنایی با زمان سنجی ( کورنو بیولوژِی )  و ساعت بدن که شخصاً برای خودم مفید بود اشاره کنم و اگر فرصتی بود به سایر قسمت های این کتاب هم در مطالب جداگانه ای بپردازم.

زندگی روزانه خود را چطور تنظیم کنیم؟

زندگی ما زنجیره  تصمیمات پی در پی در مورد کِی هست. کی یک کسب و کار را شروع کنیم؟ کِی یک کلاس را در برنامه خود قرار دهیم؟ و یا کِی رابطه عاطفی خود را با یک فرد دیگر جدی تلقی کنیم؟.

 دانیل پینک در این کتاب به ما می گوید چگونه با استفاده از یک سیکل زمانی بتوانیم امور خودمان را به بهترین شکل انجام دهیم و با استفاده از این الگوی پنهان و جدید در طبیعت، زندگی پربار و غنی تری داشته باشیم.

 

در کتاب کی ( چه زمانی )  بیش از 700 تحقیق علمی مورد بررسی قرار گرفته تا به بررسی پرسش هایی پرداخته شود مانند اینکه چرا همیشه شروع ها اینقدر اهمیت دارند؟ چرا رسیدن به نقطه میانی در کار یا زندگی می تواند گاهی موجب نا امیدی شود؟ چطور زمان خود را با سایر افراد هماهنگ کنیم؟ چرا فکر کردن به گذشته باعث می شود به طوری خاص رفتارکنیم ولی فکر کردن به آینده ما را به مسیر دیگری می برد؟

خلاصه کتاب زمان سنجی دانیل پینک  می خواهد این را به ما بگوید که مانند همه موجودات جهان، بدن ما انسان ها یک ساعت زیستی و الگوهای ثابتی دارد که در آنها انرژی ما جریان دارد. این زمان سنج های داخلی وظیفه هماهنگ کردن عملکرد ما را بر عهده دارند و اگر این الگوها را بشناسیم بهتر می توانیم کارها را شروع کنیم، ادامه دهیم و به پایان برسانیم

الگوی پنهان زندگی روزمره

یکی از مهم ترین تحقیقاتی که در کتاب کی مورد اشاره قرار گرفته این بوده که  چند سال قبل دو محقق با بررسی دو میلیون توئیت در یک دوره دو ساله  و وارد کردن آنها در یک برنامه تحلیلگر متنی که کلمات را بر اساس احساسی که منتقل       می کنند ارزیابی می کند، به نتایج جالبی رسیدند.

این کشف جالب، الگوی ثابتی بود که  در ساعت های بیداری  افراد وجود داشت.  به این صورت که احساسات مثبت ( کلماتی که نشان از فعال بودن، توجه و امیدوار بودن کاربر می داد) معمولاً در صبح ها افزایش داشت در بعد از ظهر کاهش پیدا    می کرد و در اوایل شب دوباره اوج می گرفت. نکته قابل توجه این بود که این الگو هیچ ارتباطی با اعتقادات دینی، محل زندگی،  نژاد، رنگ و جنسیت افراد نداشت. در قاره های مختلف و مناطق زمانی گوناگون یک حرکت نوسانی روزانه کاملاً قابل پیش بینی وجود داشت. ( یک اوج گیری، یک فرود و یک اوج گیری مجدد). این یافته ها نشان دهنده این بود که  در پشت ظاهر زندگی روز مره یک الگوی پنهان وجود دارد.

الکوی ساعت زمانی در شبانه روز

ساعت درونی ما کجاست؟

 آن طور که درکتاب کی آمده ساعت درونی هر کدام از ما  توده ای متشکل از 20 هزار سلول است که  به اندازه یک دانه برنج هست  و در قسمت هیپوتالاموس مغز قرار دارد. این قسمت وظیفه کنترل بالا یا پایین رفتن دمای بدن، تنظیم هورمون های بدن و خوابیدن در شب و بیدار شدن در روز را به عهده دارد. هر چرخه ساعت روزانه بدن ما کمی  بیشتر از  یک شبانه روز است ( 24 ساعت و 11 دقیقه) در نتیجه ساعت درونی ما از نشانه های اجتماعی مثل برنامه های کاری و ساعت حرکت قطار و اتوبوس و علائم محیطی مثل طلوع و غروب خورشید استفاده می کند تا اصلاحات کوچکی انجام دهد و چرخه های  داخلی و خارجی  را با هم هماهنگ کند.

نتیجه این روند این است که انسان ها در زمان های قاعده مندی  در طول روز مثل گل قهر و آشتی، باز و بسته می شوند.

 توجه داشته باشیم که این الگوها برای همه افراد مشابه نیستند( همانطور که فشارخون ما با همدیگر فرق می کند و همانطورکه فشار خون هرکدام از ما در حال حاضر مانند فشار خون بیست سال قبل یا بعد ما نیست) اما کلیت آن مشابه است و در جاهایی که با هم فرق دارند این تفاوت ها قابل پیش بینی است.

معماهای لیندا و سکه

خوب قبل از اینکه به سراغ بقیه  خلاصه کتاب کی  برویم کمی استراحت کنید و در این فرصت با لیندا آشنا شوید

لیندا خانمی است سی و یک ساله، مجرد، پرحرف و بسیار باهوش که در رشته فلسفه تحصیل کرده و به عنوان یک دانشجو عمیقاً  به مسایل تبعیض نژادی و عدالت اجتماعی اهمیت می داده  و در تظاهرات ضد انرژی هسته ای شرکت می کرده.

با توجه به موارد مطرح شده بالا سعی کنید به سوال زیر جواب بدهید.

به نظر شما کدام یک از موارد زیر محتمل تر است؟

الف- لیندا کارمند بانک است.

ب- لیندا یک کارمد بانک است که در حرکت های جنبش زنان شرکت می کند.

اگر چه بیشتر افراد گزینه دوم را درست می دانند و اینگونه به نظر می رسد اما جواب درست گزینه اول است به این دلیل که کارمندان بانکی که فعال جنبش زنان نیز هستند( مانند کارمندانی که آواز می خوانند و یا از گشنیز متنفر هستند) زیر گروهی از همه کارمندان بانک هستند و زیر مجموعه ها هرگز نمی توانند از مجموعه اصلی خود بزرگتر باشند.

 حالا به سوال دیگری می رسیم. لطفاً به این سوال فکر کنید و به آن جواب بدهید.

 ارنستو یک دلال سکه های قدیمی است. یک روز فردی یک سکه برنزی را  پیش او می آورد. این سکه در یک طرف تصویر سر یک پادشاه را دارد و در روی دیگر تاریخ 544 قبل از میلاد حک شده است. ارنستو سکه را بررسی می کند اما به جای  خرید سکه، به پلیس زنگ می زند. چرا؟

  می توانید کمی فکر کنید و به این سوال جواب بدهید. ولی  اگر فکر می کنید فسفر زیادی از شما می سوزاند بیایید به سراغ جواب این سوال برویم.

 به این دلیل ارنستو با پلیس تماس می گیرد که تاریخ سکه 544 سال قبل از میلاد مسیح است و این تاریخ نمی توانسته در آن زمان مورد استفاده قرار گیرد زیرا مسیح هنوز به دنیا نیامده بود و طبیعتاً هیچ کسی نمی دانست که مسیح پانصد سال بعد به دنیا خواهد آمد و طبیعتاً این مسئله جعلی است.

  دانیل پینک در خصوص دو سوالی که در این قسمت از کتاب کی مطرح شده به این نکته اشاره دارد که در پرسش های قبل با دو نوع مسئله روبرو بودیم مسئله نوع اول ( لیندا ) نیاز به هشیاری دارد و از جنس مسایلی هست که ذهن ما در زمان خستگی نمی تواند به آن درست جواب بدهد.  ولی سوال دوم ( سکه)  اصطلاحاً بصیرتی است و اتفاقاً زمانی که نگهابانان  هشیاری ذهن که از استدلال و منطق پیروی می کنند، سر پستشان نیستند در این نوع سوالات زودتر به جواب درست  می رسیم.

به طور خلاصه، احساسات و عملکرد های ما در طی روز نوسان می کنند. خلق و خوی بیشتر ما این الگوی متداول را طی می کند: یک اوج گیری، یک افت و یک اوج گیری مجدد. این موضوع باعث می شود تا یک الگوی دوگانه عملکردی شکل بگیرد.

 به عبارت دیگر بسیاری از ما  هنگام صبح و در زمان اوج گیری به سوالات از نوع لیندا  بهتر عمل می کنیم( کارهای تحلیلی که نیازمند هشیاری، تیزهوشی و تمرکز است). ساعت های آخر روز  زمانی که درحال اوج گیری دوباره هستیم، بیشتر ما در حل مسئله سکه بهتر عمل می کنیم( کارهای بصیرتی  که نیازمند مهارکنندگی و اراده کمتری است). توانایی های ما طبق ساعتی که تحت کنترل ما نیست باز و بسته می شوند.

 به این نکته مهم توجه داشته باشیم که اکثر ما اینطور هستیم و نه همه ما و این الگوی گسترده استثنائاتی هم دارد خصوصاً در عملکرد که موضوع مهمی است.

چکاوک ها، جغدها و گروه سوم پرنده ها

 در ادامه کتاب کی دانیل پینک ما را بیشتر با ساز و کار ساعت بدن در گروه های مختلف آشنا می کند. هر کدام از ما یک الگوی زمانی و شخصی از ریتم روزانه داریم که بر جسم و روان ما تاثیر می گذارد. برای شناخت بهتر این الگوها از واژه های چکاوک و جغد  برای دسته بندی شخصیت و تمایلات  انسان ها استفاده شده تا فهم آن راحت تر باشد.

دانشمندی به نام رونبرگ به عنوان شناخته شده ترین کورنوبیولوژیست دنیا راه ساده ای برای تعیین الگوی زمانی افراد ارائه کرده که  می توانید از آن برای شناخت الگوی خود استفاده کنید.

به این منظور کافی است به رفتار خودتان در روزهای تعطیل فکر کنید. زمانی که نیازی نباشد در ساعت خاصی بیدار  باشید و به سئوالات زیر پاسخ دهید.

  • معمولاً چه زمانی به خواب می روید؟
  • معمولاً چه زمانی از خواب بیدار می شوید؟
  • نقطه میانی این دو ساعت چه زمانی است( یعنی نقطه میانی خواب شما چه ساعتی است؟)

برای مثال اگر شما معمولاً در ساعت 11:30 شب می خوابید و ساعت7:30 بیدار می شوید، نقطه میانی خواب شما 3:30 صبح است.

شما می توانید نقطه میانی خود را در  روی نمودار زیر پیدا کنید.

تعیین الگوی زمانی افراد

به احتمال زیاد جای شما در میانه نمودار بین جغدها و چکاوک ها قرار دارد. در واقع بیشتر مردم نه جغد هستند و نه چکاوک و طبق تحقیقات انجام شده حدود60 تا 80 درصد از ما جزء گروه سوم هستیم.  به قول رونبرگ موضوع مثل پا هست برخی از افراد پاهای بزرگی دارند و برخی دیگر پاهای کوچک، اما بیشتر مردم جایی در این بین قرار می گیرند.

الگوهای زمانی از یک جهت دیگر نیز شبیه پا هستند. به این معنی که در مورد اندازه و شکل آنها کاری از دست ما بر نمی آید. حداقل نیمی از علت الگوهای زمانی به ژنتیک بر می گردد که نشان می دهد جغدها و چکاوک ها این گونه به دنیا می آیند و با آموزش اینگونه نشده اند. در واقع زمان تولد فرد  نقش مهمی در این موضوع دارد. احتمال اینکه افرادی که در پاییز  و زمستان به دنیا می آیند چکاوک باشند بسیار بیشتر است  و احتمال اینکه کسانی که در بهار و تابستان به دنیا می آیند جغد باشند بالاست.

 

بعد از ژنتیک مهم ترین عامل سن فرد است. بچه ها معمولاً چکاوک هستند. صبح زود بیدار می شوند، تمام روز بالا و پایین می پرند اما بعد از  رسیدن غروب زیاد دوام نمی آورند. آنها در سن بیست سالگی به اوج جغد بودن خود می رسند و بعد از آن تا آخر عمر به سمت چکاوک شدن بر می گردند.

 

به طور خلاصه، بیشتر افرادی که در سن دبیرستان و دانشگاه هستند تا حد زیادی جغد هستند درست همان گونه که افراد بالای 60 سال بیشتر چکاوک هستند. با این وجود بیشتر مردم نه کاملاً جغدی هستند و نه کاملاً چکاوک بلکه در دسته سوم پرندگان قرار می گیرند.

 همه ما طول روز را در سه مرحله تجربه می کنیم( اوج گیری، افت و بازیابی دوباره) و حدوداً سه چهارم ما ( چکاوک ها و دسته سوم ) روز را به همین صورت تجربه می کنیم. اما حدود یک چهارم افراد که ژن ها و سنشان باعث می شود جغد باشند، روز را تقریباً بر عکس این حالت تجربه می کنند (بازیابی، افت و اوج گیری).

 در ادامه کتاب کی  دانیل پینک به تحقیق مهمی اشاره می کند که بر روی زندگی افراد موفق انجام شده است. در تحقیقی که بر روی زندگی 161 فرد خلاق و مبتکر انجام شد نتیجه این بود که  62 درصد این افراد از الگوی اوج، افت و بازیابی  پیروی می کردند که کار جدی آنها صبح انجام می شد و بعد از آن کار خاصی انجام نمی دادند و سپس یک دوره کوتاه از کار نه چندان جدی را انجام می دادند. حدود 20  درصد نمونه، الگوی کاملاً برعکس را نشان دادند( بازیابی در صبح ، رسیدن به کارها در شب هنگام ) و حدود 18 درصد هم ناهماهنگ بودند و یا داده کافی در مورد آنها وجود نداشت.

این موضوع برای شما چه کاربردی دارد؟

تمام آنچه تا الان از خلاصه کتاب کی دانیل پینک  گفته شد در پی این است که شما متوجه شوید از کدام گروه هستید و  زمان مناسب برای کارهای خود را انتخاب کنید. تلاش کنید مهم ترین کار خود را که معمولاً نیازمند هوشیاری است  در زمان اوج خود قرار دهید و کارهای کمتر مهم و کارهایی که نیاز به نبود مهار کنندگی دارند را در دوره بازیابی قرار دهید. هر کاری می کنید اجازه ندهید کارهای دیگر وارد دوره اوج شما شوند.

اگر رئیس هستید این دو الگو را درک کنید و اجازه دهید افراد از دوره اوج خود محافظت کنند. اگر مدرس هستید بدانید که همه زمان ها با هم برابر نیستند به این دقت کنید که کدام کلاس و کار را در برنامه صبح خود قرار دهید و کدام یک را در ساعت های بعدی قرار دهید.

نکته مهم دیگر این است که از آن دوره میانی خود آگاه باشید. زمان افت، چرا که خطرناک تر از چیزی است که فکر می کنیم و این موضوعی است که به امید خدا در مطلبی جداگانه به آن اشاره می کنم.

خوب دوستان عزیز امیدوارم با موضوع زمان سنجی و الگوهای زمانی در این مقاله از خلاصه کتاب کی دانیل پینک  آشنا شده باشید. در پایان جدولی ارائه شده که در آن می توانید راهنمای خوبی برای انجام کارهای خود در زمان مناسب داشته باشید.

امیدوارم مطالب ارائه شده برای شما مفید باشد. خوشحال می شوم که از نظرات ارزشمند شما در جهت بهبود محتوای تهیه شده استفاده کنم.

جدول راهنمای الگوهای زمانی
Rate this post
امتیاز شما به این مطلب
5/5

این پست دارای 2 نظر است

  1. faranak

    سلام دوست من:) از مقاله ات لذت بردم
    نمونه ی این کتابو تو ی سایت https://365book.ir/when دیدم و در نوع خودش خوب بود که پادکست هم داشت
    اما چون خودم به نوشتن علاقه دارم کنجکاو شدم نظر نویسنده ی این مقاله رو درمورد هر دو قلم بدونم

    1. محمد برخورداری

      با سلام و تشکر از حسن توجه شما.
      خلاصه متنی که اشاره کردید رو مطالعه کردم. احتمالاً نویسنده عزیز تمایل داشتند که فقط به بعضی از بخشها اشاره داشته باشند و به نقسیم بندی کلی که در کتاب بوده اشاره نکردند. البته من خلاصه صوتی کتاب رو گوش ندادم احتمال داره که مطالب کامل تری از کتاب در اون بیان شده باشه .
      من خودم در خلاصه کتابهایی که نوشتم سعی کردم به اصول کلی مهم کتاب اشاره کنم حتی اگر منجر به طولانی تر شدن مطلب بشه. از این موضوع که بگذریم علی رغم ارادتی که به جناب دانیل پینک دارم و از کتاب ایشون به نام ذهن کامل نو کلی بهره بردم اما از مطالب این کتاب خیلی لذت نبردم و نوشتن خلاصه ادامه کتاب رو متوقف کردم. به این دلیل که مطالب کتاب سعی کرده انسانها رو در دسته بندی های مشخصی محدود کنه و من شخصا سعی می کنم باورهای محدود کننده رو نپذیرم و مانع ورود اونها به ذهنم بشم .

دیدگاهتان را بنویسید